خانم بسکی توضیحاتی در مورد وضعیت نشر «مجموعهداستان» و «رمان» ایرانی در خارج از کشور دادهاند که خالی از لطف نیست.
نکتهی مهم در این گزارش؛ توجه به نوع نگرش ناشران خارجی به مقولهی «داستان کوتاه» است. به گفتهی خانم بسکی:
«… دریافتیم «مجموعه داستانهای کوتاه» در مقایسه با «رمان» به کلی محلی از اعراب ندارند، مگر این که نویسندهی آنها بسیار مشهور باشد.
محل چاپ داستانهای کوتاه عمدتاً مجلات است و اغلب ناشران مجموعه داستانهای کوتاه خود را از طریق مسابقاتی برمیگزینند که شرکتکننده در آن باید هزینهای بپردازد و جایزه این مسابقات هم «نشر مجموعه داستان از تک داستان برنده و ۱۰ داستان دیگری» است که به عنوان «بهترینها» توسط ادیتور انتشارات برگزیده میشوند….
…حتی چاپ مجموعه داستان حتی به صورت Self Publish در آمازون نیز به دلیل نبود مخاطب کار عبثی است…»
این وضعیت را با کشور خودمان مقایسه کنیم.
یادم هست چند سال قبل آقای حسین سناپور فرموده بودند که: «با داستان کوتاه نمیتوان حرفهای شد».
بعدها مجالی فراهم شد و از آقای سناپور سؤال کردم که منظورشان از این جمله چه بوده است.
ایشان پاشخ دادند که منظور از «حرفهایشدن»، این است که بتوانی از طریق ادبیات، پول دربیاوری (چیزی که در ایران چندان مسبوق نبوده و یا حداقل در حال حاضر چندان مسبوق نیست). و این کار تنها از طریق نوشتن رمان صورت خواهد کرفت و نه مجموعهداستان.
از سوی دیگر، توجه به آثار پدیدآمده در حوزهی ادبیات داستانی کشور، این واقعیت را نشان میدهد که بیشتر افرادی که ادبیات را جدیتر گرفته و به جرگهی «داستاننویسان» پیوستهاند، عموماً کار خود را از طریق «مجموعهداستان» به علاقمندان و مخاطبان معرفی کردهاند.
آنچه که من از محیط ادبی کشورمان فهمیدهام این است که در ایران، روال کار بدینگونه تعریف میشود که ابتدا نویسنده، یک «مجموعهداستان» منتشر میکند و در صورت کسب بازخوردهای خوب (چه از جانب منتقدان و چه از جانب مخاطبان)، در مورد انتشار اثر بعدی تصمیم میگیرد. (البته این روال عمومی است و همیشه استثناهایی هم وجود دارد).
با توصیفی که خانم بسکی ارائه دادهاند، متوجه شدیم که روال همین کار در خارج از کشور، کاملاً متفاوت است).
جالب آنکه به گفتهی ایشان، موضوع «حجم رمان» هم فاکتور بسیار مهم و تعیینکنندهای است؛ بهگونهای که مثلاً رمان «احتمالاض گم شدهام» نوشتهی خانم سارا سالار هم از نظر «حجم کتاب»، نتوانسته است نظر ناشران آن سوی آب را هم جلب کند (یعنی حجم این رمان را «کم» دانستهاند).
به هر حال وضعیت نشر و بازار کتاب در هرکجای دنیا متفاوت است.
=============
اما در مورد «یک سؤال غیرمرتبط».
آقای رضا کاظمی (پزشک و منقد فیلم) در سایتشان ذیل عنوان «چند تمرین منطقی»، یک سری سؤال در قالب «گزارههای منطقی» ارائه کرده که مخاطب میبایستی با تعمیق در آنها، پاسخ «منطقی» برای هر کدام از این سوالها پیدا کند.
یکی از آنها را ذکر میکنم و شما هم کمک کنید تا راهحل منطقی آن را با هم پیدا کنیم:
پادشاهی عادت دارد مجرمان مرد را بر سر دوراهی قرار دهد. آنها جلوی دو در قرار میگیرند.
پشت یکی از درها یک ببر گرسنه هست و پشت در دیگر، زنی زیبارو.
مجرم باید یکی از درها را انتخاب کند.
اگر ببر را برگزیند تکه پاره میشود و اگر زن زیبارو را، باید با او ازدواج کند.
روزی پادشاه پی میبرد جوانی آس و پاس با تمام وجود عاشق دختر او (پادشاه) است و دختر هم بدجور عاشق جوان است.
پادشاه آن آزمون را برای جوان هم ترتیب میدهد.
جوان که مستاصل است زیر چشمی نگاهی به دختر پادشاه میاندازد و دختر، با اشارهی خفیف چشمش به او می فهماند که باید سراغ در سمت راست برود.
به نظر شما پشت در ببر خواهد بود یا زن زیبارو؟
سلام
تعریف حرفه ای برام جالب بود
نمیدونم
شاید تو موارد دیگه صدق کنه؟!
و اما بعد:
تو رو خدا سوالای سخت از ما نپرس
اما فکر میکنم خانمها به این سوال جواب بهتری دارن
منظورم اینه که بیشتر میشه به جوابای خانمها استناد کرد
بقول خودشون
زنها، زنها رو بهتر میشناسن!
[پاسخ]