یک روزنامهنگار مانند هر شهروند عادی، این حق را دارد که گرایش سیاسی خود را داشته باشد. الزامی هم ندارد که همیشه در راستای «منویات آن گرایش» مطلب بنویسد.
اتفاقاً فرق یک روزنامهنگار با یک شهروند عادی در همین است که «یک روزنامهنگار»، میبایستی علاوه بر علقههای عقیدتی و سیاسی خود، به شدت در معرض انتقادات و استدلالهای طرف مقابلاش هم قرار بگیرد.
اینکه همیشه روزنامهای را بخریم که به جریان سیاسی ما وفادار است و یا سایتهایی را مرور کنیم که به تعلقات فکری و سیاسی ما نزدیکتر است، هرگز راهگشا نخواهد بود.
برعکس، باید همیشه ببینیم و بخوانیم و بدانیم که منتقدین جریانی که به آن تعلق داریم چه حرفها یا انتقادات و نظراتی نسبت به مشی ما دارند و این مهم در حرفهی روزنامهنگاری، یک اصل تخطیناپذیر محسوب میشود.
اصلاً چگونه ممکن است از مواضع یک حزب، دسته، فرقه یا جریانی انتقاد داشته باشیم؛ اما از نوع نگرش آنها نسبت به پدیدههای جاری زندگی، آگاهی لازم را پیدا نکنیم.
از منظر دیگر، اصرار بر آگاهی از این نقطهنظرات، شرط اصلی رعایت بیطرفی در ارائهی تحلیلها بهشمار میرود.
حالا که رسالت روزنامهنگار به این حدت میرسد، خودتان محاسبه کنید که رسالت «یک رسانه» تا جه اندازه میتواند تعیینکننده باشد.
وقتی میگوییم «مدیران رسانهها بر روی تیغ راه میروند»، دفیقاً اشاره به همین موضوع است.
شکل سادهشدهای از این موضوع را میتوان بهمثابهی مقولهی «بیطرفی» تعریف کرد (تاکید میکنم که فقط شکل ساده و دمدستی!).
به همین خاطر است که رعایت اصل «بیطرفی» و «انصاف» در تحلیلهای رسانهای از اهم و اشد وظایف مدیران رسانهای محسوب شده و هر رسانهای به دنبال این است که بتواند ثابت کند تا حد مطلوبی به این «موقعیت بیطرفی» نزیک شده.
همانگونه که میدانید، تقریباً همهی رسانهها چنین ادعایی دارند!
شاید برایتان پیش آمده باشد که چرا اسم یک «رسانه«، دقیقاً مشابه اسم یک «جریان یا حزب یا تشکیلات سیاسی» است.
برخی حتی ابایی از اینکه این «تشابه عنوان» به هیچروی «اتفاقی» نیست هم نداشتهاند؛ اما با این وجود همواره ادعای «استقلال» و «بیطرفی» میکنند.
البته ممکن است هر روزنامه دارای یک گرایش کلان سیاسی باشد، اما این مهم به طور کلی با اصل «بیطرفی رسانهای» هم تباین ذاتی ندارد.
مثلاً ممکن است یک زونامه مشی اصلاحطلبی (به معنای مرسوم سیاسی) داشته باشد، اما الزاماً همهی منویات اصلاحطلبان را قبول نداشته باشد و انتقاداتی را در برخی مواضع آنان وارد بداند.
در این صورت، تنها هنگامی میتوان بر «بیطرفی» آن روزنامه صحه گذاشت که اقدام به درج و انتشار انتقادات مورد نظر نماید.
از نظر منطقی هم قضیه به همین شکل خواهد بود. نمیتوان (و نباید) چنین القا نمود که تمامی مواضع و اظهارات و داوریهای طبف اصلاحطلب (و یا اصولگرا) همواره منطبق بر عالیترین و مطلوبترین روشهای ممکن است.
به هر حال وقتی ادعای «بیطرفی» مطرح میشود، لاجرم ابزار و لوازم آن را هم فراهم شود.
برخی اوقات متاسفانه «کار کارشناسی» در حوزهی روزنامهنگاری، بهکل فراموش شده و بهجای آن شاهد «تسویهحسابهای سیاسی» و «مناسبات حزبی و سیاسی» و چهبسا «تعلقات» و «وابستگیها» میشویم.
به نظر من، اینکه به طور مداوم نسبت به تمامی حرکتها و تصمیمهای جریان سیاسی رقیب نگرش منفی داشته باشیم، چندان هم آزاردهنده نیست.
اما وقتی این «نگرش مفی» به آن درجه میرسد که جای خود را به «غرضورزی غیرکارشناسی» میدهند؛ آنوقت باید آژیر خطر را روشن کرد و به طور قاطع نسبت به ادعای «بیطرفی رسانهای» تشکیک کرد.
یک مثال میزنم که اخیراً شاهد آن بودم.
همکاران و روزنامهنگاران اقتصادی ما به خوبی از ماهیت و چگونگی «سوآپ نفتی» آگاهی دارند.
مدت زیادی است که این سوآپ به طور جدی در صنعت نفت کشورمان اجرایی میشود.
اما مواضع بدنهی کارشناسی ژورنالیسم اقتصادی ما، در «مقاطع مختلف» از این پدیده به شکلهای گوناگونی یاد کرده است.
در دولتها نهم و دهم، مواضع وزارت نفت (یعنی وزیران نفت) هم نسبت به این پدیدهی سوآپ، نوعاً متفاوت بوده است.
وزیر قبلی نفت اظهار میداشت که این کار، «سوآپ» نیست بلکه «شو آپ» (show up) است!. وزیر قبل از او معتقد است که سوآپ نفت امری استراتژیک و فرصتی است که باید جدی گرفته شود. وزیر محترم فعلی هم بر این عقیده است که سوآپ دارای مزیتهایی زیادی برای کشور است.
اکنون بیایید نگاهی بیندازیم به اینکه روزنامههای ما چه عکسالعملهایی نسبت به این اظهارات نشان دادهاند.
متاسفانه بهعنوان روزنامهنگاری که در حوزهی نفت تخصص دارم، باید بگویم که همکاران ما، نقطهنظر ثابت و معینی نسبت به این مواضع نداشته و بلکه این «نقطهنظرات» تابعی از «نوع اظهارنظر وزیر نفت» بوده است.
به این صورت که اگر وزیر نفت (در دولتهای نهم و دهم) از این سوآپ تعریف کرده و مزایایی را در ارتباط با آن برشمردهاند، آنگاه همکاران عزیز ما، درصدد ذکر «معایب» و «مضرات» سوآپ برآمده و گفتهاند که این سوآپ چیزی جز اضرار در منابع ملی و هدر دادن پول و سرمایهی کشور به دنبال نخواهد داشت!
حال اگر وزیر بعدی، انتقاداتی را بر همین پدیدهی سوآپ داشته و آن را «نامطلوب» ارزیابی کردها، آنوقت همکاران محترم ما؛ تلاش کردهاند تا «محاسن» و «منافع» و «مطلوباتی» را بر این سوآپ مترتب بداند. بدین صورت که «محاقرفتن سوآپ»؛ بهمثابهی از دست دادن منافع سرشاری است!
باز اگر وزیر بعد از آن، از «لزوم توقف سوآپ» حرف بزند، دوباره همکاران ما دادشان به هوا رفته که «توقف سوآپ، مورد انتقاد بسياري از طراحان و كارشناسان نفتي قرار گرفته» و… الخ!
خلاصه این چرخه ادامه دارد و… متاسفانه باید این سؤال را مطرح کرد که چرا دیدگاههای روزنامهنگاران اقتصادی ما، از «وحدت» لازم برخوردار نیست.
چرا روزنامهنگاران ما به جای اینکه به طور منطقی به کندوکاو ابعاد مختلف این سوآپ بپردازند و ماحصل یافتههای خود را در اختیار مخاطبان بگذارند، همیشه چشم به دهان وزیران و مسئولان دارند؟
شاید سادهترین راه این باشد که ما، دچار نگاه سیاه و سفید بشویم:
یعنی هرچه «آنطرفیها» بر آن اعتقاد دارند، همواره مغلوط و نادرست و مشحون از ایراد است.
و بالطبع هرچیزی که «آنطرفیها» نسبت به آن انتقاد دارند، همیشه صحیح و منطبق بر تمامی مبانی علمی است…
خدا آن روزی را نیاورد که چنین نگاهی، در بین روزنامهها و رسانههای ما رشد کرده و به تفکر غالب تبدیل گردد.
به نظر من «مدیران روزنامهها» در این میان نقش بسیار پررنگی دارند…
بحث در این زمینه بسیار زیاد است و در فرصتهای دیگر به این موضوع خواهیم پرداخت….