متن نامهای است كه من برای آقای شكرالهی (صاحب وبلاگ خوابگرد) ارسال كردم به همراه استفساریهی پیوست كه عینا در همان وبلاگ منتشر شد.
لطفا در پاسخها دقت كنید.
خوابگرد: آنچه میخوانید، متن کامل ایمیلی ست که برای انتشار گرفتهام؛ مشکلی شخصی که کاملاً جنبهی عمومی دارد. معمولاً نویسندگان و منتقدان ادبی، در وب، کمتر اهل تولید و تعاملاند، ولی امیدوارم در این یک مورد، همت کنند و نظرشان را ـ حتا اگر مایلاند، بینام و کوتاه ـ در کنار نظرهای دیگر خوانندگان بنویسند تا همگان بهره برند.
جناب آقای شکراللهی عزیز
با سلام و عرض ارادت و احترام
اکنون که این سطور را مینگارم، بیش از هر زمان دیگری مردد و سردرگم هستم. نمیدانم چه کنم و چه رویهای پیش گیرم. تصمیم گرفتم موضوع را از طریق سایت پرمخاطب شما (که حتماً عزیزان و کارشناسان و صاحبنظران زیادی هم در آنجا رفت و آمد میکنند)، مطرح سازم.
من پویا نعمتالهی هستم. ۳۶ سال سن دارم و روزنامهنگاری میکنم. خب! مثل بیشتر ایرانیها به ادبیات علاقهمندم و در این دو سه سالهی اخیر، به مقولهی داستان کوتاه گرایش بیشتری داشتهام. اما مشکل من چیز دیگری است. در این چند وقته که داستان کوتاه را جدیتر دنبال میکنم، مجموعههای زیادی را (متجاوز از ۱۵۰ مجموعه) تهیه و مطالعه نمودم و از خیلیها هم لذت بردهام. همچنین با برخی از کارشناسان و نویسندگان هم به صورت حضوری و یا از طریق اینترنت تماس داشتهام و بحثهای نوعاً مفصلی هم در مورد آثار نویسندگان ایرانی با آنها به عمل آوردهام.
اما نمیدانم چرا بیشتر کارشناسان و نویسندگان وطنی (حداقل آنهایی که من افتخار مصاحبتشان را داشتم)، همواره به من توصیه میکنند که تا جایی که میتوانم، داستان کوتاه ایرانی نخوانم. همینها مرا بیشتر به سمت چخوف و براتیگان و آلنپو و بورخس و کارور و مارکز و… دلالت میکنند.
سوال من این است که آنها بر چه پایهای چنین توصیههایی در حق من روا داشتهاند؟ اما من واقعاً با بیشتر داستانهای این بزرگان داستاننویسی، ارتباط برقرار نمیکنم؛ لذت نمیبرم؛هیجان ……
یک دیدگاه در “چرا داستان کوتاه ایرانی؛ نه؟؟”