مرضیه رسولی در روزنامهی اعتماد نوشت:
چندماه پيش با يكي از نويسندگاني كه كارگاه رمان برگزار ميكند، تماس گرفتم و پرسيدم آيا امكان دارد در يكي از نشستهاي اين كارگاه حاضر شوم و گزارشي از روند برگزاري آن براي روزنامه بنويسم؟
نويسنده مخالفت كرد. گفت ميخواهد جلسات بيسروصدا برگزار شود. خواست چيزي را توي بوق نكنيم.
دليل مخالفت او، چند واقعيت را توي چشم آدم ميكند. اين واقعيت كه روزنامهنگاران هم از طرف نهادهاي دولتي و هم از طرف نهادهاي غيردولتي و شخصيتهاي حقيقي و حقوقي مستقل پس زده ميشوند.
روزنامهنگار آدم نامطمئن و پردردسري است كه بايد تا ميتوانيم از ورود او جلوگيري كنيم، بايد همهچيز را از او مخفي كرد. هر چقدر فضا براي اطلاعرساني بستهتر ميشود و فعاليتهاي اجتماعي با تهديدهاي بيشتري روبرو ميشوند بهانه براي مخفي شدن كساني كه ترس از نقد شدن دارند يا نميخواهند فعاليت خود را براي افكار عمومي شفاف كنند، بيشتر ميشود. وقتي ميتوان در خفا كار انجام داد، چرا دستيدستي باعث علني شدن و ايجاد حساسيت شد؟
تا وقتي مجبور نيستيم لازم نيست به كسي جواب پس بدهيم. اگر درباره عدم شفافيت از ما سوال كردند ميگوييم نميخواهيم فعاليتهاي ما به واسطه زيرذرهبين قرار گرفتن محدود شوند چون تا الان ديگر براي همه بديهي است كه وقتي از وجود شما مطلع شدند سعي در از بين بردنتان ميكنند.
اين وجود بايد از طرف خودمان هم ناديده گرفته و مخفي شود. همه بايد خود را به كوچه علي چپ بزنيم. شروع ميكنيم به مثال آوردن كه فلاني و فلاني عمر فعاليتشان با علني كردن آن به سر رسيد، ما نميخواهيم اين بلا سر ما هم بيايد، بنابراين شما را به خير و ما را به سلامت. لطف كنيد و اين گزارش را از كارگاههاي ديگر تهيه كنيد، چيزي كه در اين شهر فراوان است كارگاه ادبي است.
يكي از دلايل پر تعداد بودن كارگاههاي ادبي هم همين است. آدمها بدون ترس از زير سوال رفتن صلاحيتشان براي برپايي كارگاه رمان، بدون نگراني از پاسخگويي، بدون نياز به شفاف بودن و توضيح دادن روال كارشان، دارند كارگاه ادبي برگزار ميكنند و با سرعت باورنكردني دارد به تعداد كارگاههاي رماننويسي و داستاننويسي اضافه ميشود.
بهانههاي مخفيكاري براي عامه مردم موجه است اما شفاف نبودن، فساد به وجود ميآورد و در جايي كه نهادهاي مستقل براي ادامه حيات تحت فشار قرار ميگيرند چارهيي نميماند تا در مقابل اين نابساماني سكوت كني، چون قصد افشاي اين بيمسووليتي به نيت اصلاح است نه به مخاطرهانداختن حيات اين نهادها كه با هزار جور تهديد ديگر هم روبرو هستند.
تعداد كارگاههاي ادبي سال به سال بيشتر ميشود. در خبرها با نامهايي مواجه ميشويم كه دو كتاب داستان چاپ كردهاند اما خيلي سريع به صرافت برگزاري كارگاه ادبي افتادهاند.
نه تعداد زياد كارگاههاي ادبي محل اشكال است و نه كمحجم بودن كارنامه كاري برگزاركننده كارگاه.
مشكل اصلي همان شفاف نبودن است. در اين چند سال پيشآمده رماني را از روي پيشخوان كتابفروشي انتخاب كرده و خريدهايد و خواندهايد اما بعدها به صورت تصادفي در مصاحبههاي نويسنده آن، يا در گزارشها و نقدهايي كه در مطبوعات منتشر شده فهميدهايد كه اين رمان محصول حضور نويسندهاش در يك كارگاه رمان است.
كم نبودهاند مشقهاي كارگاههاي ادبي كه تبديل به كتاب شدهاند. در بعضي از اين كارگاههاي رمان، شركتكننده تقريبا مطمئن است كه در پايان كارگاه مشقي كه به عنوان رمان در جلسات مختلف كارگاه نوشته به چاپ خواهد رسيد.
نه نويسنده و نه ناشر اثر، خود را موظف نميداند كه از قبل خواننده را نسبت به مشق كارگاهي بودن رماني كه قرار است بخرد و بخواند آگاه كند. نتيجه اينكه كتابسازي حاصل از برگزاري اين كارگاهها كمكم بازار را اشباع ميكند.
در نگاه اول اين روال، سالم به نظر ميرسد، كارگاههاي ادبي، نويسنده پرورش ميدهند. شركتكنندگان در اين كارگاهها مشغول نوشتن رماني ميشوند و در پايان كارگاه هر كدام از شركتكنندگان پركار و پيگير رماني در دست دارند كه ميتوانند آن را براي چاپ به ناشر بسپارند.
ناشر هم تشخيص ميدهد اين رمان استانداردهاي لازم نشر را دارد يا نه و بعد تصميم به چاپ آن ميگيرد. در بيوگرافي نويسنده مينويسند اين رمان حاصل شركت در فلان كارگاه ادبي است.
در اين روال، همه مستقل از يكديگر عمل ميكنند. اما بيشتر وقتها چرخه ناسالم است. نويسندهيي با انتشار يك يا دو كتاب به صرافت برگزاري كارگاه ادبي ميافتد.
پس قرار نيست تجربه چنداني كه از نوشتن به دست آورده منتقل شود. شايد بگوييد چاپ كتاب نميتواند ملاك باتجربه بودن يا بيتجربگي استاد كارگاه باشد.
اما وقتي هدف نهايي كارگاه چاپ شدن چند رمان نوشته شده در آن است، ميشود كمي با قاطعيت گفت كه چاپ كتاب حتما براي استاد كارگاه هم ملاك است.
همان اول به هنرجو اطمينان داده ميشود در صورتي كه مشق خود را كه شامل نوشتن يك رمان است به پايان برساند اين اميدواري وجود دارد كه اين مشق تبديل به كتاب شود. (در كارگاههاي ادبي فرصت فقط براي نوشتن يك رمان و نه بيشتر فراهم است) اين اطمينان را برگزاركننده كارگاه ميدهد.
چون او با يك يا چند ناشر در ارتباط است و ميتواند واسطه شود و سفارش كند كه كتابها توسط ناشر منتشر شوند. اين جملات را كه از فراخوانهاي برگزاري كارگاههاي ادبي انتخاب شده بخوانيد: «در طول يك دوره 15 جلسهيي، شيوههاي نگارش رمان به صورت عملي به هنرجويان آموزش داده ميشود. همچنين هنرجويان در طول دوره، نگارش يك رمان را آغاز و در صورت تمايل، در دوره دوم، آن را به انجام ميرسانند تا براي انتشار به ناشران معرفي شود.»
«كارگاههاي دو روزه داستاننويسي … ، با مرور برخي آثار داستاني معاصر همراهند. حاصل اين كارگاهها در قالب كتاب منتشر خواهد شد.»
استاد كارگاه كه روابط خوبي با ناشر دارد، نوشتهها را براي چاپ به ناشر ميدهد و چون در مطبوعات هم مسووليتي دارد به ناشر اين قول را ميدهد كه با معرفي در نشريات، كتاب از فروش خوبي برخوردار شود.
چرخه وقتي ناسالم است كه اجزا مستقل از هم عمل نكنند، رابطه و پارتيبازي حرف اصلي را بزند و كل اين ماجرا از مخاطب مخفي بماند و رونقي كه او شاهد آن است كاذب باشد.
كتاب در صفحه ادبي نشريهيي معرفي شود و نويسنده پيشنهاد خواندنش را بدهد، خواننده اعتماد كند و كتاب را تهيه كند، بيخبر از اينكه اين نويسنده همان كسي است كه كتاب را به ناشر سپرده، همان كسي است كه كارگاه ادبي را برگزار كرده و همان كسي است كه به شركتكننده قول چاپ كتابش را داده است.
خواننده اثر از كارگاهي بودن كتاب در هيچجاي آن اطلاع پيدا نميكند و بيخبر شروع به خواندن كتاب ميكند. اما آيا ما به عنوان مخاطب نبايد مطلع شويم داستاني كه در دست گرفتهايم و ميخوانيم حاصل شركت در يك كارگاه ادبي دو روزه يا يك ماهه يا سه ماهه است تا به قضاوت بهتري از فضاي ادبيات برسيم؟
آيا حاصل چاپ فلهيي داستانهاي ضعيف گلخانهاي، بياعتماد شدن خواننده به ناشر و گزارشهاي ادبي و بياعتبار شدن ناشر و نويسنده ادبيات پيش مخاطبان خود نيست؟
اين وسط مسووليت هيچ كس به اندازه ناشر نيست. نويسنده و استاد كارگاه كنار ميروند و اين ناشر است كه اثري را به دست مخاطب ميرساند، از سابقه و اعتبار و اعتمادي كه مخاطب به او كرده هزينه ميكند و در نهايت مسووليت چاپ كتابهاي ضعيف به او برميگردد.
اگر نويسنده و ناشر به نتيجهبخش بودن كارگاههاي ادبي اعتقاد دارند نبايد كارگاهي بودن داستاني را كه نوشته و چاپ كردهاند از مخاطب خود پنهان كنند، چون ايمان دارند كه جنس بنجل دست مشتري نميدهند و توان متقاعد كردن او را دارند. اما گويا اين اعتقاد سست و لرزان است و به تلنگري فرو ميريزد.
این وضعیت در کارگاههای بازیگری هم ظاهرن کمابیش هست. زیاد دیدهام که قول حضور در فیلم و اینها در آگهی میدهند. بلکه اصولن در همهی رفتارهای ما حضور دارد. طبیعتن نمیشود از ما آدمهای محافظهکار انتظار داشت از شفافیت استقبال کنیم. بلکه شاید روزی برسد که جامعهی رسانه حقش را بگیرد و این چیزهای عادی مخفی نمانند. طبیعتن آن روز رسانه هم حرفهای تر شده است. مثلن کسی دنبال حق حساب نیست، یا دنبال ابراز وجود با خرد کردن بزرگ یا مسئولی یا …
[پاسخ]
مساًله همان است که گفته شده: زمینه برای شفافیت آماده نیست. یه جورایی مثل این است که در جایی که همه دارن با یه زبان کلیشهای احوالپرسی میکنن یکی بیاد حرف دلش رو بزنه. اولش این که اون طرف به نظر دیگران غیرعادی و مشکلدار میاد و دومش این که به زودی فراموش میشه و جو مجلس دوباره به همون کلیشههای جاری و ساری برمیگرده!
یعنی این مشکلی نیست که ادبیات ایران داشته باشه. معضل جامعه است که ادبیات رو هم به عنوان یکی از اجزای خودش درگیر کرده. همهچی باید به همهچی بیاد!
[پاسخ]
پویا نعمتاللهی پاسخ در تاريخ آبان 15ام, 1390 14:26:
جناب اشکان عزیز
سلام. ممنون از اینکه در بحث شرکت کردید.
برای من یک سؤال پیش آمده است.
شما با این جمله اظهار موافقت کردهاید که «زمینه برای شفافیت آماده نیست».
بعد هم فرمودهاید: «معضل؛ جامعه است که ادبیات…».
حالا سؤال من این است که به نظر شما، وظیفهی ما (به عنوان مخاطبان جدی ادبیات) چیست؟
ممنون میشوم در این خصوص هم بنده را راهنمایی فرمایید.
با تشکر
[پاسخ]
اشکان پاسخ در تاريخ آبان 15ام, 1390 16:13:
ممنون از اینکه باب گفتگو رو باز کردین. والله منظور من اینه که کلاً در تمام عناصر جامعه همین مشکل وجود داره. یعنی خیلی راحتتره آدم با پنهانکاری زندگی کنه تا با شفافیت. همون که در متن این مقاله هست. اما این که وظیفهی ما چیست… فکر میکنم هر تغییری یه هزینهای هم داره. تنها راهش اینه که هزینهی شفافیت رو بدیم و با شفافیت کار کنیم. اما موضوع اینجاست که تقریباً یه جورایی این معضل از دست افراد خارجه یا حداقل فقط به دست افراد نیست. بلکه زنجیرهای از این افراد هستن که باعث پنهانکاری میشن. به عنوان مثال من هم یکی از کسانی هستم که رمان اولم را در یکی از این کارگاهها تمام کردم اما همین که همینجا اکراه دارم که اسم کارگاه را ببرم این است که فهمیدهام که در فضای ادبی ایران پنهانکاری بیشتر جواب میده. بیرودربایستی بگم که اوایل نمیدانستم این را و حاضر بودم جلوی هرکسی که در مورد داستاننویسی صحبت کردم بگویم در کدام کارگاه نوشتهام و چه کسی استادم بوده و غیره و غیره. اما کمکم اشارات و کنایاتی آمد مبنی بر اینکه بهتر است تشکرم را از فلانی و ردپایم را از فلانجا از اول رمانم بردارم و بهتر است جایی هم بیانش نکنم و… چون اگر بخواهم شفاف باشم هم برای خودم هم برای رمانم و هم برای آن کسان حقیقی یا حقوقی مشکل ایجاد کردهام. چون تعلق داشتن به جایی یا کسی در ایران به شدت ایجاد معانی ضمنی وحاشیهای میکند و متأسفانه در ایران خیلی از مواقع حواشی یه متن میچربد! ببخشید زیاد حرف زدم اما فکر میکنم یه جورایی حل این معضل مثل حل معضل تقدم تخممرغ بر مرغ یا بالعکس است!
[پاسخ]
نعمتاللهی پاسخ در تاريخ آبان 17ام, 1390 10:40:
جناب اشکان عزیز
ممنون از توضیحاتی که دادید.
راستاش من تجربهی شمابهای ندارم. اما امیدوارم تجربهی شما برای کسانی که در موقعیتهای مشابه قرار دارند، مفید واقع شود.
مجدداً از توجهتان ممنونم.
[پاسخ]