پارادوکسی در مورد «گذشته» و «خاطرات» ما ….

توی آهنگه می‌گفت که «ای‌کاش می‌توانستیم گذشته‌های‌مان را پس بگیریم » (یا چیزی به همین مضمون)

داشتم فکر می‌کردم که اگر این‌ریختی می‌‌شد، آن‌وقت دیگر خاطره‌ای برایمان باقی نمی‌ماند …

و زندگی بدون خاطره هم بدجوری آزاردهنده است.

  در یک‌جایی خواندم که اگر خاطرات بد خودمان را فراموش کنیم، آن‌وقت ما می‌مانیم و «هیچ چیز» … و چه کسی است که دوست داشته باشد با «هیچ چیز» زندگی کند؟

از طرف دیگر،  دوست خوب‌مان آقای رامین فروزنده، معتقد است که در مورد گذشته، حسرت خاطرات خوب و دوست‌داشتنی‌ ما؛ خیلی بیش‌تر از «خاطرات بد» با ما می‌ماند …

پس اگر بخواهیم چیزی را حذف کنیم، باید اول این «خاطرات خوب» را فراموش کنیم و نه «خاطرات بد» خودمان را .

حالا این وسط یک پارادوکس برای من پیش آمده …

ممنون می‌شوم اگر کسی برای  حل این پارادوکس به من کمک کند.

مطالب مرتبط

  1. سلام.
    من معتقدم که هرگزنباید حسرت خاطرات خوب رو خورد. بلکه با یادآوری اونا باید در زمان حال لذت برد.در واقع ما حسرت تکرار دوباره ی اون خاطرات رو داریم که معمولن امکانش نیست. و باید توجه داشته باشیم خاطراتی خوش وشیرین میشن که تکرار نشده باشن واگه تکرار میشدن دیگه نمیشد اسمشون رو بذاریم خاطره. در رابطه با خاطرات بد هم معتقدم که باید سعی کنیم خیلی هاشون رو که واقعن باعث آزارمون میشن، فراموش کنیم. ولی بعضی ها روکه ازش تجربه ای کسب کردیم رو گاهی وقتها باید یادآوری کنیم. به قول اون نوشته که نمیدونم از کیه:”بعضی از زخمها هست که هر روز باید روشونو باز کنی ونمک بپاشی تا یادت نره که سراغ بعضی آدما و بعضی از کارا نباید رفت.”

    [پاسخ]

    پویا نعمت‌اللهی پاسخ در تاريخ اردیبهشت 17ام, 1392 18:45:

    سلام

    البته نمی‌شود فرمایشات شما را رد کرد، چون منطقی هستند.

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *