چند وقت پیش تو فیلمه میگفت:
اگه خاطرات بدمون رو فراموش کنیم، اونوقت ما میمونیم وهیچچیز. چهکسی دوست داره با «هیچچیز» زندگی کنه؟
موضوع جالبی بود.این پیام رو از طریق اس.ام.اس با یکی از دوستان در میان گذاشتم.
جواب آمد:
در مورد گذشته، حسرت خاطرات خوب و تکرار نشدنی، خیلی بیشتر ازخاطرات بد با آدم میمونه. اگر چیزی را باید حذف کرد، اول همینهاست.
خودم گیج شدم. نمیدونم چیکار کنم؟
سلام
“خاطرات ما مثل باد نيستند كه از ما عبور كنند و بروند . شك نكن مثل موج هستند . موج هايي كه از ساحل پس مي نشينند و دوباره با قدرت مي كوبند به صخره ها و شن ها و زير پايت را سست مي كنن.”
خيلي اين نوع عباراتي كه معمولا زياد استفاده مي كردي را دوست دارم كه در بانوي تيرماه كمتر خواندمشان.
نكته خيلي مهمي كه كه البته نظر شخصي ام است اينه كه فكر مي كنم جز در موارد خاص مثل “حساب روز و شب را گم كرده ام . اين جا هميشه يك چراغ روشن است و پنجره اي به بيرون ندارد . فرقي هم نمي كند فقط هر موقع چايي مي دهند ، احتمالا بايد صبح شده باشد.” در بقيه قسمت ها، داستان اصلا نتوانست شرايط هولناك موجود رو براي خواننده تصوير كنه . به نظرم ميزان تاثير گذاري اين نوع موضوعات روي خواننده ارتباط مستقمي داره با توصيف قوي شرايط.
خوشحال ميشم نظرمو نقد كني
[پاسخ]
اگه بشه خاطرات بد رو حذف کرد خیلی خوب میشد. اما کی می دونه خاطراتی که حقیقتا بد هستن کدوم خاطرااتند؟
با پارادوکس زمستانی به روزم.
[پاسخ]
ممنون که سری زدید و حرفی.
جوابتون رو زیر حرفاتون دادم.
[پاسخ]
شما لینک شده اید. خوشحال میشم که در لیست پیوندهاتون باشم.
[پاسخ]