یكی از سوالاتی كه این روزها در محافل انرژی و نفتی مطرح میشود این است كه آیا قیمتهای نفت در آینده افزایش خواهد یافت یا خیر؟ پاسخ به این سوال را صرفا میتوان در چارچوب وقایع گذشته و برخی واقعیتهای ساختاری فعلی ارایه كرد.
در سال 1998 شاهد بودیم كه قیمتها به مرز حدود 10 دلار رسیده اما شش سال بعد قیمتها تا 50 دلار افزایش یافت.
در سال 1998 شاهد بودیم كه قیمتها به مرز حدود 10 دلار رسیده اما شش سال بعد قیمتها تا 50 دلار افزایش یافت.
با این نوسانات شدید، به راستی در سنوات آتی قیمتها به چه سرنوشتی دچار خواهند شد؟ شاهد افزایش قیمتها بودهایم. این در حالی است كه كشورهای تولیدكننده نفت عمدتا قادر نیستند كه به سرعت و شدت نسبت به افزایش تولید خود اقدام كنند و اگر به همین صورت، نرخ رشد تقاضا از نرخ رشد عرضه بیشتر شود، آنگاه وقایع جدیدی در بازار نفت رخ خواهد داد.
در كوتاهمدت ممكن است افزایش قیمت منجر به كسب سودهای كلان و رواج پدیده سفتهبازی شود.
در این مقاطع به طور عمده صحبت از تبعات مخرب قیمتهای بالا بر سر زبانها میافتد. در عین حال كشورهای آسیایی كه رشد سریعی را در اقتصاد خود تجربه میكردند، ناگزیر از افزایش میزان واردات یعنی همان تقاضا بودند اما اگر قیمتهای نفت را به طور دقیقتری بررسی كرده و آن را با عامل شاخص برابری قدرتهای خرید و تورم تعدیل كنیم، آنگاه مشخص میشود كه قیمتهای حقیقی( Real ) جاری، در مقایسه با اوج قیمتهای سال 1980، اساسا دچار افزایش نشده است.
به عبارت دیگر در حال حاضر قیمت نفت به نسبت مقطع وقوع شوك اول نفتی، زیادتر نبودهاند اما نكته بسیار مهمی كه متاسفانه كمتر مورد عنایت قرار میگیرد این است كه افزایش قیمت شوك اول نفتی، اصطلاحا ناشی از وقوع یكسری حوادث بوده (كه به آن( event-driven و معضل مربوطه ناشی از سمت عرضه و در واقع یك شوك عرضهای بود، حال آنكه در مقطع حاضر، عمده مشكلات بازار نفت از سمت تقاضا پدید آمده و از طرف دیگر مازاد تولید چندانی هم در اختیار تولیدكنندگان بازار قرار ندارد. به این ترتیب شوك دهه 1970 را باید حادثه محور بدانیم (به دلیل جنگهای اعراب با اسراییل و آمریكا و قطععرضه اوپك برای فشار به غرب و كلا مسایل سیاسی) ولی شوك قیمت جاری، كاملا یك پدیده ساختاری طبیعی محسوب میشود خصوصا آنكه عمده تقاضا از محل كشورهای در حال صنعتی شدن پدیدآمده و از طرف دیگر ارتقای استانداردهای زندگی و افزایش جمعیت هم مزید بر علت شده است.
استفاده از كالاهای بادوام و توسعه شبكههای حملونقل در اقصا نقاط جهان هم بیتاثیر نبودهاند اما به حكم آنكه تقاضای ملل در حال توسعه رو به ازدیاد است، نمیتوان حكم به افزایش مستمر تقاضا با همین نرخ در سالهای آتی داد و از طرف دیگر هم نمیتوان ادعا كرد كه تقاضای این كشورها دچار كاهش جدی و مهم در سنوات آینده خواهد شد.
در كوتاهمدت ممكن است افزایش قیمت منجر به كسب سودهای كلان و رواج پدیده سفتهبازی شود.
در این مقاطع به طور عمده صحبت از تبعات مخرب قیمتهای بالا بر سر زبانها میافتد. در عین حال كشورهای آسیایی كه رشد سریعی را در اقتصاد خود تجربه میكردند، ناگزیر از افزایش میزان واردات یعنی همان تقاضا بودند اما اگر قیمتهای نفت را به طور دقیقتری بررسی كرده و آن را با عامل شاخص برابری قدرتهای خرید و تورم تعدیل كنیم، آنگاه مشخص میشود كه قیمتهای حقیقی( Real ) جاری، در مقایسه با اوج قیمتهای سال 1980، اساسا دچار افزایش نشده است.
به عبارت دیگر در حال حاضر قیمت نفت به نسبت مقطع وقوع شوك اول نفتی، زیادتر نبودهاند اما نكته بسیار مهمی كه متاسفانه كمتر مورد عنایت قرار میگیرد این است كه افزایش قیمت شوك اول نفتی، اصطلاحا ناشی از وقوع یكسری حوادث بوده (كه به آن( event-driven و معضل مربوطه ناشی از سمت عرضه و در واقع یك شوك عرضهای بود، حال آنكه در مقطع حاضر، عمده مشكلات بازار نفت از سمت تقاضا پدید آمده و از طرف دیگر مازاد تولید چندانی هم در اختیار تولیدكنندگان بازار قرار ندارد. به این ترتیب شوك دهه 1970 را باید حادثه محور بدانیم (به دلیل جنگهای اعراب با اسراییل و آمریكا و قطععرضه اوپك برای فشار به غرب و كلا مسایل سیاسی) ولی شوك قیمت جاری، كاملا یك پدیده ساختاری طبیعی محسوب میشود خصوصا آنكه عمده تقاضا از محل كشورهای در حال صنعتی شدن پدیدآمده و از طرف دیگر ارتقای استانداردهای زندگی و افزایش جمعیت هم مزید بر علت شده است.
استفاده از كالاهای بادوام و توسعه شبكههای حملونقل در اقصا نقاط جهان هم بیتاثیر نبودهاند اما به حكم آنكه تقاضای ملل در حال توسعه رو به ازدیاد است، نمیتوان حكم به افزایش مستمر تقاضا با همین نرخ در سالهای آتی داد و از طرف دیگر هم نمیتوان ادعا كرد كه تقاضای این كشورها دچار كاهش جدی و مهم در سنوات آینده خواهد شد.
برای تعیین نرخهای مربوطه از شاخصهای گوناگونی استفاده میشود (مثل شدت انرژی، میزان مصرف دورهای و…) اما برای فهم دقیقتر چگونگی تقاضا در نقاط مختلف جهان، اخیرا شاخص جدیدتری تعریف شده كه با نام {مصرف سرانه بشکه در سال }معروف است. این شاخص برای چین حدود 8/1 بشكه در سال است یعنی هر چینی در طول سال حدود 8/1 بشكه نفت مصرفمیكند. (برای هند حدود 9/0 بشكه در سال محاسبه شده) برای مكزیك این رقم بالای هفت بشكه است. اگر برای آسیا قایل به چنین ارقام اندكی باشیم مسلما تا پایان دهه جاری این رقم حداقل به رشدی دو برابری خواهد رسید كه بالطبع حاكی از رشد تقاضا در این قاره است. توضیح اینكه طبق تعریف این رابطه كاملا دوسویه است. حال اگر شاخص در چین به سطح مكزیك برسد، آنگاه كل مصرف چین به حدود ثلثی از كل مصرف جهان تبدیل خواهد شد بنابراین اگر محدودیتهای تولید جهانی را هم در نظر بگیریم، آنگاه قاعدتا باید شاهد افزایش قیمتها در آینده باشیم.
البته یك سوال دیگر هم در این راستا وجود دارد و آن اینكه اگر قیمتهای نفت در آینده دچار نوسان شده و مثلا از ارقام 60 دلاری فعلی به حدود 35 دلار برسد، آنگاه چه بلایی بر سر ارزش كالاها میآید و آیا به این منظور میتوان كاهش قیمتها را در صورت وقوع در ارزشگذاری كالاها و خدمات دخیل دانست؟ توضیح اینكه تاكنون پاسخ دقیق برای این سوال پیدا نشده است.
گروه زیادی از ناظران نفتی معتقدند كه یكی از دلایل ناتوانی رشد تولید در صنعت جهانی نفت این است كه روند اكتشاف حوزههای بزرگ نفتی، روبه قهقرا رفته است. عملا از اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 به ندرت شاهد اكتشاف حوزههای عظیم و جوشان نفتی بودهایم و اگر چنین حوزهای هم پیدا شده، عمدتا در آبهای عمیق بوده كه به این لحاظ قیمت تمام شده تولید و عرضه آن، بسیار بالاست گو آنكه بیشتر كشورهای نفتی از فناوریهای پیچیده و پیشرفته استخراج در آبهای عمیق بیبهره بوده كه لاجرم برای به خدمت گرفتن اینگونه فناوریها باید سرمایهگذاریهای سنگین صورت گیرد كه باز هم از عهده آنها خارج بوده و این كشورها را وادار به استفاده از سرمایهگذاریهای خارجی كرده است.
از سوی دیگر، هرگونه تغییر در میزان مصرف یا تقاضای جهانی هم ممكن است اثرات نامطلوبی بر قیمتها داشته باشد هرچند كه این كاهشهای واردات (یا همان كاهش تقاضا) چندان محتمل نیست ولی نباید احتمال وقوع آن را معادل صفر گرفت. از این رو كشورهای تولیدكننده نباید در خواب خرگوشی فرو رفته و فكر كنند كه در آیندههای فرادست، قیمتهای نفت همچنان در سطوح بسیار بالا قرار خواهند داشت بلكه باید با تعقل و دوراندیشی در اولین قدم نسبت به افزایش خلاقیتهای تولیدی و توسعه توان صادراتی خود اقدام كنند.
البته یك سوال دیگر هم در این راستا وجود دارد و آن اینكه اگر قیمتهای نفت در آینده دچار نوسان شده و مثلا از ارقام 60 دلاری فعلی به حدود 35 دلار برسد، آنگاه چه بلایی بر سر ارزش كالاها میآید و آیا به این منظور میتوان كاهش قیمتها را در صورت وقوع در ارزشگذاری كالاها و خدمات دخیل دانست؟ توضیح اینكه تاكنون پاسخ دقیق برای این سوال پیدا نشده است.
گروه زیادی از ناظران نفتی معتقدند كه یكی از دلایل ناتوانی رشد تولید در صنعت جهانی نفت این است كه روند اكتشاف حوزههای بزرگ نفتی، روبه قهقرا رفته است. عملا از اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 به ندرت شاهد اكتشاف حوزههای عظیم و جوشان نفتی بودهایم و اگر چنین حوزهای هم پیدا شده، عمدتا در آبهای عمیق بوده كه به این لحاظ قیمت تمام شده تولید و عرضه آن، بسیار بالاست گو آنكه بیشتر كشورهای نفتی از فناوریهای پیچیده و پیشرفته استخراج در آبهای عمیق بیبهره بوده كه لاجرم برای به خدمت گرفتن اینگونه فناوریها باید سرمایهگذاریهای سنگین صورت گیرد كه باز هم از عهده آنها خارج بوده و این كشورها را وادار به استفاده از سرمایهگذاریهای خارجی كرده است.
از سوی دیگر، هرگونه تغییر در میزان مصرف یا تقاضای جهانی هم ممكن است اثرات نامطلوبی بر قیمتها داشته باشد هرچند كه این كاهشهای واردات (یا همان كاهش تقاضا) چندان محتمل نیست ولی نباید احتمال وقوع آن را معادل صفر گرفت. از این رو كشورهای تولیدكننده نباید در خواب خرگوشی فرو رفته و فكر كنند كه در آیندههای فرادست، قیمتهای نفت همچنان در سطوح بسیار بالا قرار خواهند داشت بلكه باید با تعقل و دوراندیشی در اولین قدم نسبت به افزایش خلاقیتهای تولیدی و توسعه توان صادراتی خود اقدام كنند.