هرچه کردم که مقاومت کنم و از این شعر زیبای خانم حدیث لزر غلامی ( صاحب وبلاگ کو ) فقط خودم لذت ببرم ؛ دلم نیامد .
دارم شروع می شوم از ، شب ، نداشتن
عاشق شدن ولی تپش و تب ، نداشتن!
زن می شوم دوباره ، ولی ماهیانه نیست
بر تخت تو حضور مرتب نداشتن
حالا که بوسه های تو زخمیم می کند
پیروز می شوم به تو ، با لب نداشتن!
وحشی تر است چشم خیالات گربه ایم
با خط چشم سبز مورب نداشتن
افسار قیل و قال تو را باز می کنم
با جمله های تند مؤدب نداشتن
دور از حیای شرقی ام ، آن روز می رسد
در مقنعه خیال معذب نداشتن!
زن ها که توی متن زمانه خدا شدند
اصلا فرشته های مقرب نداشتن