طنز نوستالژیک آقای رضا ساکی را در مورد دههی 60 از سایت ایشان یا در ادامه ببینید:
###########################
کوچک که بودم واژهی «اسکناس» واژهای پر کاربرد بود.
ما بچهها آن وقتها زیاد با اسکناس میانهای نداشتیم، یعنی به دردمان نمیخورد.
اسکناس را بیشتر عیدها میدیدیم آن هم وقتی اسکناسهای نوی بیست تومانی و پنجاه تومانی و صد تومانی و نهایت دویست تومانی عیدی میگرفتیم.
خرجی ما و پول توی جیبیمان سکه بود نه اسکناس.
خوب یادم هست از مدرسهی شهید «مرادداودی» در آن سر شهر خرمآباد با سه تومن تا خانهیمان در آن سر دیگر شهر میرفتم. سه تا تک تومنی.
آن وقتها فرق ما با بزرگترها و باباها در این بود که آنها توی کیفشان اسکناس داشتند، اسکناسهای قرمز پونصد تومنی و هزار تومنی یعنی درشتترین پول روزگار ما که خیلی پول بود، خیلی.
یادم هست اولین باری که پونصد تومانی عیدی گرفتم از پدرم بود و آن وقت بود که فهمیدم بزرگ شدهام.
حالا اما «اسکناس» واژهای مهجور است.
حالا به همه چیز پول میگوییم، دیگر پول خرد و اسکناس نداریم.
دیگر به پونصد هزار تومان «نیم میلیون» نمیگویند.
همین طور که روزگار عوض شده است ما عوض شدهایم و این چیزها هم که نوشتم عوض شده است.
یادش بخیر دههی شصت با همهی سختی و سیاهی و غصهای که داشت.
جنگ بود ولی از حالا بهتر بود گمانم.
سلام
مرسی که سر زدی
امیدوارم خدا به این دانشمند بزرگ ، عمر بیشتری بده
مطلبت جالب بود
لینک شدی
[پاسخ]
سلام خسته نباشی ممنون که به وبلاگم سر زدی
باعث افتخاره که شما به ما نظر دادی
اینم سایتمه photofa.org
[پاسخ]
salam va mamnoon ke be blog man sar zadi
[پاسخ]