آقای پوریا ذوالفقاری طی یادداشتی در شمارهی 424 مجلهی فیلم و ذیل بررسی تطبیقی مفهوم شبنشینی در ادبیات نمایشی مدرن و سعادتآباد، چند جملهی مهم ذکر کردهاند که به نظر من میتوان آن را چکیدهای بر نقدهای این فیلم تلقی کرد.
ایشان گفتهاند:
«… ما از واقعیت و گذشتهی آدمها بیخبریم. مسیری که پیمودهاند را نمیدانیم. تنها نمودهایی از آن را در رفتار آنها میبینیم… که از واقعیت تلخ و جاری در زیر پوستهی بهظاهر صمیمی و یکرویهی جمع خبر میدهد.
قاعدهی معمول در نمایشنامههای ابزورد این است که مخاطب راهی به خلوت آدمها نمییابد و فقط کنشهای ظاهری شخصیتها، از رازهای سربهمهر آنها خبر میدهد.
ولی در سعادتآباد، آدمها در خلوتهای دو یا سهنفرهشان، دلایل برخی از رفتارهای خود را بروز میدهند… که تلاش برای هماهنگکردن شبنشینی با مناسبات اجتماعی و سلیقهی مخاطب است.
… نویسندهی فیلمنامه در نمایش روابطی شکننده و استوار بر توهم، موفق بوده است.
آنقدر که مخاطب از ابتدای فیلم حس میکند غیرممکن است این جمع بتواند شبنشینیاش را به سلامت تا انتها برساند…
… وقتی محتوا، زندگی روزمره است؛ خودبهخود ساختار اثر هم بر جزئیات استوار میشود و یک نگاه یا سکوت، ارزشی فراتر از معمول مییابد…
… دو جملهی کوتاه محسن؛ یکی در ابتدای فیلم دربارهی گمشدن گردنبندش و دیگری در اواخر فیلم درباره ی لزوم اخراج پرستار بچه؛ در انتها پاسخ میگیرند…
هارولد پینتر در توضیح علت علاقهاش به فضای خانه میگوید: «آدمها وقتی به خانه بازمیگردند، با مسالهی اصلی روبهرو میشوند…»
salAm,in naq2 tu mAhnAme khunde budam. naqde khubi bud. mamnun az post
[پاسخ]