«… مارکها صرفاً همان لباس یا ادوکلن یا شامپو یا چیزی که ظاهراً نشان میدهند، نیستند. پشت هریکیشان رؤیایی جهانی خوابیده است. مثلاً وقتی موهایم را با شامپوی “کلیون” میشویم … در همان لحظه دارم رؤیایی جهانی هم میبینم. حتا اگر حواسم نباشد و ماجرای رؤیایم در ناخودآگاهم بگذرند.
رؤیای جهانی.
درست در همان لحظه، چند میلیون نفر مثل من دارند موهاشان را که با شامپوی “کلیون” کفی کردهاند، آب میکشند و تازه زیر دوش ترانههای عاشقانه هم میخوانند.
اگر پای رؤیای جهانی در میان نباشد، شامپوهای خمرهای داروگر هم موهای آدم را چنان تمیز میکنند که وقتی زیر دوش روی موهایت دست میکشی، موهات قرچی صدا میدهند. برای همین است که من ترجیح میدهم آبدماغم را فرتی بالا بکشم و مزهی ترشش را توی گلوم احساس کنم تا این که با آستین پالتوی نازنینم دماغم را پاک کنم.
… فرشتهها روی شانهام نشسته بودند. بخت آدم در شب یلدا عوض میشود. ستارهی قبلیات میمیرد و ستارهای جدید به دنیا میآید. فرشتهام یواشکی آمده بود و در گوش تو گفته بود: “شمارهی موبایلش را بگیر. ببین چه پسر نازی است”.
و تو حرف فرشته را به حس مبهمی ربط داده بودی که درست در همان دقیقه توی قلبت جوانه زده بود.
تلهپاتی چند هزار متریام جواب داده است. تلهپاتی اسم مستعار جدید فرشتههاست.
دیشب که زنگ زدی، خیلی با هم حرف زدیم. خندیدیم. مسخرهبازیهای خودجوش از مسخرهبازیهای فکرشده بهترند. حرفها باید خودشان بیایند.
اگر بپرسی –که نمیپرسی- چه مرگم است میگویم “مرگم این است که امشب مثل دیشب، حرفها خودشان خودبهخود نمیآیند. واج میشوند، مصوت میشوند، و درست یکهوا بیرونتر از دندانها قرار میگیرند، ولی بیرون نمیپرند”.
سقوط آزاد مصوتها لغو میشود. سقوط آزاد همیشه خطرناک است. مخصوصاً اگر بدون طناب و کمربند ایمنی باشد. حرفهایی که به خاطرات عاشقی مربوط میشوند، این کمربند را ندارند. خطرناکاند. قاتل بالقوهاند. با جان خودشان و دیگران بازی میکنند..
قبلاً که بهت گفتم پاساژها اقیانوساندو خیابانها رودخانه. دارم فکر میکنم این آدمهای طاق و جفت که جلوی چشم ما و پشت سر ما توی پاساژ گلستان راه میروند و ویترینها را تماشا میکنند و رؤیای جهانیشان را میبینند، مثل من لاکپشتهای ترسو جوان ترسو هستند یا نه …»
برگرفته از کتاب «یوسفآباد؛ خیابان سی و سوم» .نوشتهی آقای «سینا دادخواه»
نشر چشمه
سلام،ايام سوگواري وفات پيامبر اكرم(ص)وشهادت امام حسن(ع)وامام رضا(ع)روبه شماتسليت مي گويم.
ضمنامطلب جديدي روباعنوان (خداكيست؟)نوشته ام كه بازهم منتظرنظرات سودمندشماهستم ،ونيزبه خاطرمشغله درسي ونبود فرصت وب گردي اگه مطلب جديدي رونوشتي لطفا اطلاع بده تاازمطلبتون بهره ببرم.
وهمچنين بازدوباره شما روبه طرح مناظره اينترنتي دعوت مي كنم وباحضورگرمتون ان شاءالله بتونيم مناظره سودمندي روداشته باشيم .باتشكرصادقي
[پاسخ]
جواد ماه زاده عزیز که هنوز در زندان به سر می برد!
[پاسخ]
یکی از زیباترین کتابهایی بود که از نسل جدید نویسنده ها خوندم.
[پاسخ]