ادبیات یا نفت؛ کدام‌یک مهم‌تر است؟

سؤالی که به عنوان تیتر این مطلب برگزیده شده است، فی‌الواقع یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های من هم هست.

از یک طرف، در حوزه‌ی نفت و اقتصاد‌عمومی مطلب می‌نویسم و از طرف دیگر، عاشقانه پیگیر ادبیات هستم.

به‌نظر من، محسن فرجی پاسخ منطقی و مدلولی را در باب این دغدغه‌ ارائه کرده است. هرچند نمی‌توان با این رویکرد به مسائل حوزه‌ی نفت کشور (به مثابه‌ی حیاتی‌ترین عرصه‌ی اقتصاد کشور) نگاه کرد؛ ولی نکته‌ی مهم در یادداشت آقای فرجی همانا نوع نگرش  خاص اوست که من شخصا خیلی پسندیدم. هرچند در برخی جاها با او هم‌عقیده نیستم ولی خردمندی او را می‌ستایم.

متن یادداشت او را در روزنامه‌ی فرهنگ آشتی در این‌جا ببینید یا در ادامه:

—————————-

امروز صبح مارگارت آتوود، بانوی بزرگ ادبیات جهان آرام آرام از خواب بر می‌خیزد. حالا خستگی سفری پنج روزه را از تن بیرون کرده است و می‌تواند همراه با نوشیدن قهوه‌اش،به یاد بیاورد و مرور کند جشن کلمات و ادبیات را که تا شب گذشته در امارات متحده عربی ادامه داشت؛جشنی با نام «دوبی فستیوال سیتی» که 66 چهره ادبی را از 22 کشور جهان، گرد هم آورده بود تا آنها از دانشگاه‌ها و مدارس دوبی بازدید کنند و در آنجاها در جلسات خوانش داستان، کارگاه‌های ادبی و فن نویسندگی شرکت کنند.

همان لحظاتی که نویسنده نامدار کانادایی خاطراتش را از جشن باشکوه اعراب و دیدارش با داستان‌نویسان سرشناس جهان مرور می‌کند، فرصت مغتنمی است که ما هم چیزهایی را به یاد بیاوریم؛ به یاد بیاوریم که این اتفاق بزرگ در امارات متحده عربی روی داده است که هنوز 40 سال از تاسیسش نمی‌گذرد.

همان امارات متحده عربی که هیچ نویسنده و شاعر مطرحی ندارد و حتی مصر نیست که نجیب محفوظ دارد. حتی فلسطین نیست که محمود درویش دارد. فقط امارات متحده عربی‌ست؛ مجموعه‌ای از چند شیخ‌نشین که سال 1971 استقلال یافته و کمتر از 5 میلیون جمعیت دارد و ساکنانش همان اعرابی هستند که همیشه خودخواهانه با تحقیرآمیزترین صفات، از آنها یاد کرده‌ایم.

حالا امارات متحده عربی، مارگارت آتوود را و آنتونی هوروویتس را که از محبوب‌ترین و پرکارترین نویسندگان انگلیس است دعوت می‌‌کند تا نشان دهد که فهمیده است ادبیات برتر از نفت است. همراه این دو نویسنده بزرگ، چهره‌های برجسته دیگری هم بوده‌اند مثل ویلبور اسمیت که برای ما ساکنان «جزیره» ایران، تنها یک نام است و بس.حالا به یاد بیاوریم که کشور ما سرزمین عطار و فردوسی و مولاناست و سابقه تمدنی دیرین را یدک می‌کشد، اما در دقیقه اکنون، سالیان سال است که پای هیچ نویسنده نامداری به این کشور باز نشده است مگر استثنائاتی چون پائولو کوئلیو که احترام قلمش واجب است اما مقایسه او با نویسنده و شاعری مانند آتوود که جایزه پرنس‌آستوریاس را در کارنامه معتبرش دارد قیاس مع‌الفارق است.

همه این سال‌ها که گذشته است و می‌گذرد، نه تنها هیچ قصه‌نویس بزرگی را میهمان سرزمین خود نکرده‌ایم، بلکه آنها را مزدور آمریکا، حریص جایزه نوبل و … نامیده‌ایم. حتی به این هم اکتفا نکرده‌ایم. اجازه نداده‌ایم که حاصل عرقریزان روح آنها و خون دل خوردن‌های مترجمان آثارشان، به بار بنشیند؛ چرا که سد محکم ممیزی، به پاره‌ای از قصه‌های آنها فرمان ایست داده و یا با «سالم‌سازی» به دست مخاطب فارسی زبان رسانده است.

حالا به یاد بیاوریم که امارات متحده عربی‌ کجای جغرافیای فرهنگ جهان ایستاده است و ما کجا ایستاده‌ایم.

————

پانوشت: قبلا از محسن فرجی، مجموعه داستان «چوب‌خط» را خوانده بودم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *