مرحوم سپهری در قسمتی از شعر بسیار زیبای «صدای پای آب»، میگوید:
جغد در باغ معلق میخواند /
جنگ یک روز با خواهش نور
/ جنگ یک پله با پای بلند خورشید/
جنگ تنهایی با یک آواز…
جنگ خونین انار و دندان…
جنگ طوطی و فصاحت با هم /
جنگ پیشانی با سردی مهر…
حملهی لشگر پروانه به برنامهی دفع آفات /
حملهی دستهی سنجاقک، به صف کارگر لولهکشی…
حملهی شاعر به فک شاعر/
سپس بعد از این سیل حملهها، برنامههای «فتح» شروع می شود:
فتح یک قرن به دست یک شعر/
فتح یک باغ به دست یک سار/
فتح یک کوچه به دست دو سلام/
فتح یک شهر به دست سه چهار اسبسوار چوبی /
فتح یک عید به دست دو عروسک/
حالا من مطمئنم اگر مرحوم سهراب، عکس زیر را هم میدید،
شعر را ادامه میداد و مثلا میگفت:
فتح یک باغ به دست یک سار/
فتح یک کوچه به دست دو سلام/
فتح یک شهر به دست سه چهار اسبسوار چوبی /
فتح یک عید به دست دو عروسک/
فتح یک دختر، در سنگر جنگ!!!!