تلویزیون رسانهای با ساختار سمعی و بصری پیچیده است كه در آن عناصر فنی “تصویر ” و ” صدا ” از تلفیق رنگ و نور میتواند اثرات متمایزی را از جنبه ی محتوای برنامهای كه ارایه میكند، به ذهنیت مخاطبانش منتقل سازد.
تلویزیون همچنین به فراهم ساختن چارچوبهای تجربه،نگرشهای كلی فرهنگی ، كه در درون آن افراد در جوامع امروزی اطلاعات را تفسیر كرده و سازمان می دهد، كمك میكند . به عقیده بسیاری از صاحب نظران، این رسانه روی باورها،ارزشها و رفتار بینندگان خود تاثیر گذاشته و بر كنترل و تسلط بر افكار عمومی ، رسانه ای قوی و موثر محسوب میشود.
اما خود من در این دو سه سالی كه سعی كردم مقوله سینما و تاتر را به طور جدی تری دنبال كنم ، به طور اولی از دیدن برنامه های تلویزیونی پرهیز دارم ( یا بهتر بگویم ؛ منع شده ام ) . دلیل آن هم نیازی به توضیح ندارد .( دروغ نگفته باشم ، معدود سریالها یا برنامه هایی را دنبال می كنم ) . به همین خاطر ، وقتی در مجامع دوستانه در مورد سریالها و وقایع مربوط به آنها بحث می شود ، بلا نسبت شما ؛ مثل گوسفند فقط به دوستان خیره می شوم .
اما یكی از همكاران حكایت جالبی را در مورد یكی از سریالها تعریف كرد كه گفتم شاید برای شما هم خالی از لطف نباشد .
در سالهای دهه 1340 ، سریالی از تلویزیون ملی ایران آن زمان پخش می شد به نام ” پیتون پلیس ” كه بازیگرانی چون ” رایان اونیل ” و ” میا فارو ” و ” دورتی بالون ” و باربارا پاركینز در آن بازی می كردند .
” رایان اونیل ” نقش ” رادنی هارینگتون ” ، نوه دختری ” آقای پیتون “
، ملیونر شهر ( كه آن شهر هم به نام آنان یعنی پیتون بود ) را بازی می كرد . در یكی از قسمتهای سریال ، ” رادنی ” گویا تصادفی مرتكب شده و به زندان می افتد و دو قسمت از سریال را در داخل زندان به سر می برد .
اتفاقا در محله این همكارمان ، خانواده ای زندگی می كردند كه چند دختر داشتند . شبی ، زنگ خانه این دوست ما به صدا در می آید و كاسه ای آش رشته به اسم آش نذری از طرف همان خانواده تعارف می شود . مادر دوست ما ، از داخل راهرو از آنان تشكر كرده و ” قبول باشه ” ای هم رد و بدل می شود . بعد می پرسد كه ” انشا الله خیر باشه ، مناسبتش چی بوده ” كه همسایه می گوید به مناسبت آزادی ” رادنی ” است و مادر دوستمان هم بی خبر از همه جا می گوید ” انشا الله خدا همه اسیران بند را آزاد كنه به حق علی ؛ به سلامتی و دل خوش ؛ مبارک باشه ؛ چشمتون روشن ” !!!!