من نویسنده نیستم و هیچ ادعایی در این زمینه ندارم.
اما به خاطر علاقهای که به حوزهی ادبیات دارم، فضای این حوزهی فرهنگی را رصد میکنم و به لحاظ سلیقهی شخصی، از آخرین تحولات و اخبار و روایات و کتابها و مصاحبهها و تازههای نشر و … بیخبر نیستم.
در این فضایی که به نظر میرسید «همهچی آرومه»، یکدفعه سروکلهی وبلاگ گاسیپ ادبی پیدا شد.
با عرض پوزش از همهی نویسندهها باید اعتراف کنم که راهاندازی این وبلاگ، باعث خوشحالی من شد.
این مسرت را نه از باب پرداختن به جنبههای خالهزنکی احوالات نویسندهها، بلکه بیشتر به دلیل آگاهی از حواشی آنچه در فضای ادبی کشور میگذرد، بود.
از حق نباید گذشت که برای آدم پیگیری مثل من، اطلاع از حاشیههای اتمسفر ادبیات، میتواند بهاندازهی حضور در متن ادبیات جالب و تاملانگیز باشد.
شخصاً معتقدم این وبلاگ با تاخیر راهاندازی شد.
چیز عجیبی هم نیست. در تمامی عرصههای زندگی ما (مثل سیاست، اقتصاد، اجتماع، فرهنگ و هنر و …) مشابه چنین پدیدهای حاکم است.
اگر به نزدیکترین کیوسک روزنامهفروشی محلتان مراجعه کنید، خواهید دید که چه حجمی از مطالب نشریات فرهنگی و هنری! موجود به احوالات خصوصی و شایعات و گاسیپهای زندگی هنرمندان سینما و موسیقی و … اختصاص داده شده است (عمدتاً ناظر به ارتباطات شخصی و عاطفی آن ها!)
در این میان، فضای ادبیات (و اختصاصاً حوزهی ادبیات داستانی و نویسندهها) از این کاروان عقب مانده بودند و هیچکس خبری از احوالات شخصیه و خصوصی و حتی حرفهای و رابطههای تشکیلاتی این قشر به دست نمیداد…
تا اینکه بالاخره وبلاگ گاسیپ ادبی راه افتاد.
راستش من نمیدانم و نمیخواهم که بدانم چه کس یا کسانی این وبلاگ را به روز میکنند. اما به رغم مدت زمان اندکی که از حضور این وبلاگ میگذرد، شاهد تاثیرات قابلتوجهی بودهایم که میخواهم به یک نمونهی آن اشاره کنم.
اما قبل از آن توجه به دو نکته ضروری است.
اول اینکه آدم پشت وبلاگ گاسیپ ادبی، خودش در مقام یک عنصر فعال در فضای ادبی کشور حضور دارد و چه بسا یک نویسندهی صاحب اثر (یا آثار) باشد. دلیلش این که از دقیقترین و درگوشیتری وقایع اتفاقیهی ادبیات کشور، مطلع است. به عبارت دیگر، در فضای ادبیات نفس میکشد و با نویسندهها محشور است.
دوم اینکه مطالبی که در گاسیپ ادبی منتشر میشود، صحت دارند. این را به خوبی میتوان از کامنتهایی که پای مطالب گذاشته میشود، فهمید.
اما موردی که میخواستم به آن اشاره کنم، داستان بیانیهی 18 نویسندهی جوان و موضعگیریهای متقابل آقایان پدرام رضاییزاده و یوسف انصاری است.
آن جوانهایی که به زعم آقای کامران محمدی طی این بیانیه «اعلام موجودیت» کرده بودند، و قرار بود «دغدغهی بیپایان نوشتن و ادبیات» و «همدلی و همبستگی» داشته باشند و تصمیم گرفته بودند «اختلافی اگر باشد در همین ساحت» باشد و میخواستند «به بحث و نظر دربارهی آثار هم» بنشینند و «از رفتارها و تصمیمهای خود، سربلند» بیرون بیایند، چرا و چگونه بر سر ابتداییترین حقوق و تکالیفی که خودشان برای خودشان ترسیم کرده بودند، به اختلاف نظر رسیدند و …؟
من نه افتخار آشنایی حضوری با آقای پدرام رضاییزاده را دارم و نه آقای یوسف انصاری را در جایی غیر از وبلاگشان زیارت کردهام.
از نظر من که این دو عزیز را فقط از طریق کتابهایشان میشناسم، فقط و فقط نقطهی اشتراک آنها این است که هر دوی آنها، ادبیات را جدی گرفتهاند و در آینده هم انتظار میرود که از عناصر داستاننویسی این کشور باشند.
با این اوصاف چگونه میشود که با یک سوءتفاهم (کاری نداررم بزرگ یا کوچک)، موضوع به درج یادداشت در وبلاگ پدرام رضاییزاده (و انتقاد شدید و جهتدار از یوسف انصاری) میانجامد.
وبلاگ گاسیپ ادبی هم این موضوع را دستمایه کرد و جریان را از خفا به علن کشانید.
اینجا بود که پای همگان به این سوءتفاهم باز شد.
اینجور وقتها یک حس مازوخیستی در همهی ما بیدار میشود که بیشتر دوست داریم آن را زیر نقاب مصلحتخواهی قایم کنیم.
به این ترتیب که:
گمانهزنی میکنیم؛ یارکشی میکنیم؛ به اسمهای مختلف در اینور و آنور کامنت میگذاریم، داوریهای غیرمنصفانه میکنیم؛ تصفیهحسابهای قدیمی را پیش میکشیم و … خیلی کارهای دیگر….
اشتباه نکنید. همهی این کارها را «ما»ئی میکنیم که داعیهی فرهنگ و هنر و ادبیات داریم و میتوانیم ساعتها در هرکدام از ابواب ادبیات و فرهنگ سخنسرایی کنیم.
«ما»ئی که اسامی آخرین کتابهای منتشرشدهی بازارهای کتاب اروپا و آمریکا را میدانیم و فهرست اسامی برندگان همهی جوایز ادبی معتبر دنیا را از 30 سال قبل به این طرف از حفظ بلدیم.
میشویم مثل برنامههای «بفرمایید شام» که در جلوی میزبان از دستپخت او تعریف و تمجید میکنیم اما موقع رایدادن، میگوییم اصلاً خوشمزه نبود و غذا را دوست نداشتیم.
یکي از دوستان حرف خوبی میزد:
میگفت وجود برنامهای مثل «بفرمایید شام» لازم است تا همهی ما بفهمیم که چه خباثتی در بعضیها لانه کرده که حتی در جلوی چشم میلیونها آدم، به یک طرفهالعین و به بهای هزار پوند، آن را به شکل علنی و آشکار بروز میدهیم…
قصد مقایسهی نویسندگان جوان و خوبمان را با شرکتکنندگان برنامهی بفرمایید شام ندارم، اما آیا بین این دو رفتار هیچ مشابهتی وجود ندارد؟
آیا موضوع اختلاف بین این دو عزیز نویسنده، به آن درجه از غلظت و اهمت رسیده بود که همهی ناظرین ادبیات از آن باخبر شوند و کار به جاهای باریک بکشد؟
واقعاً این چه فضایی است؟
ای کاش یکی پا پیش بگذارد و این دو نویسنده را آشتی بدهد.
@@@@@@@@@@@@@@
پینوشت:
بعد از اینکه مطلب بالا را نوشتم و منتشر کردم، یک بار دیگر خواندماش و دیدم که نیاز به توضیحاتی هم وجود دارد.
من خودم در همین سایت شخصی، سیاست تایید کامنتها را در پیش نگرفتهام و همهی کامنتها را بدون اینکه قبلترش نیازی به تایید من داشته باشد، منتشر میکنم. فقط به این شرط که به دیگران (حالا هرشخصی که میخواهد باشد) توهین و فحاشی نشده باشد.
شاید هم دیده باشید که چقدر فحش خوردهام.
تا وقتی که فقط به خود من فحش بدهند، اصلاً دلیلی برای حذف کامنتها نمیبینم.
یعنی اگر کسی با نام واقعی یا غیرواقعی بیاید و علیه من کامنت فحش هم بگذارد، این کامنت منتشر خواهد شد.
اما اگر کامنتی باشد که :
گذارندهاش ناشناس و مستعار باشد
و ثانیاً محتوای کامنت هم فقط توهین نباشد بلکه فحش رکیک و ناموسی باشد،
آنگاه معلوم میشود که این کامنت هیچ ربطی به متن اصلی ندارد و باید این کامنت را حذف کرد.
گمان میکنم در این حالت، دیگر بحث سانسور معنی ندارد.
از طرف دیگر و و سوای همهی اینها، از نظر «حقوقی» مسئولیت حقوقی کامنتهای یک وبلاگ بر عهدهی صاحب وبلاگ است.
میگویند مسئولیت حقوقی برخاسته از مسئولیت اخلاقی ست . کاری ندارم که آیا این مورد دقیقا در جهت حمایت از آزادی بیان است (یعنی مبارزه با توهین و ناسزاگویی به بهانهی آزادی بیان).
حالا در مورد قضیهی آقایان رضاییزاده و انصاری، میبینیم که یک نفر آمده و در یک وبلاگ، کامنت فحش ارسال کرده و به هر دلیلی هم صاحب آن وبلاگ، کامنت فوق را «ادیت» نکرده و به همان صورت باقی مانده است.
باید اعتراف کرد که آن کامنت، بسیار توهینآمیز و شرمآور بود. آنهم دربارهی دو بانوی
محترم ادبیات ما… با این بضاعت ناچیز…
میخواستم باز هم توضیح بدهم. اما واقعاً نمیتوانم از این جلوتر بروم…
امیدوارم هیچ کس بابت این یادداشت از من رنجیدهخاطر نباشد.
چند بار متن شما را خواندم اما شايد بدليل عدم شناخت آقايان از موضوع چيزي بجز گويا توهين به يكديگر نفهميدم.در مورد علت خصومت در صورت امكان راهنمايي بفرماييد
[پاسخ]
پویا نعمتاللهی پاسخ در تاريخ اسفند 16ام, 1390 15:38:
با سلام
موضوع مهمی نیست.
[پاسخ]