البته که آزادهی خودمان، شاعر دردآشنا و خوبیست.
دو تا از شعرهای او را خیلی دوست دارم:
=============
تو کسی را دوست داری و او، دیگری را
من، تو را
و تو، دیگری را
او، من را
و من، دیگری را
این مهرهها را هرطور بچرخانی
تمام نمیشود این بازی
با این همه؛
بیا
سرگرم میشویم
شاید هم لحظهای در این جابهجایی
من به تو رسیدم
و تو، به دیگریات
=============
هرگاه رها شوم از شاعرانگی
دوستام خواهی داشت
میدانم دوستداشتن دیوانگان
کار سختی است
اما میدانی
آنگاه که شاعر نباشم
دیوانه نیستم
که عاشق تو باشم
سلام پویا جان
بالاخره بعد از چندی یه عکس گذاشتم . صبح عکس گرفتم ، عصر تو وبلاگم گذاشتم که اتفاقات توی همون اتوبوس افتاده بود .
ببین .
[پاسخ]
خیلی شعر جالبی بود.
[پاسخ]