… باور کن این کلمات بعضی وقتها بدجوری میروند توی کار حیله و نیرنگ. حالا هم دارند من را سر کار میگذراند.
ای کاش آن موقعها با وجود تمایل قلبی، میتوانستم همانی باشم که تو میخواهی. میبینی چطور همهی آن سالها و آن آدمها، راهشان را کشیدهاند و رفتهاند دنبال کار خودشان.
زیر پوستم، نبضی از سردرگمی و احساس عذاب عمیق و سوزنده به جریان افتاده است. درست متوجه نمیشوم که آیا هنوز همانی هستم که بودم؟ و آیا حداقل آن آدمی نیستم که خیال میکنم هستم؟
میدانی چرا دوستت دارم؟
چون تا حالا فقط تو بودهای که فکر من از او جلو زده است.
آیا این با ارزش نیست؟ آیا این اتفاق، لایق والاترین عشق نخواهد بود؟
دارم فکرم را زیر و رو میکنم. از لای قفسههای ذهنم درمیآورمشان و گردگیری میکنم. برخی را باید روانهی سطل زباله کنم و برخی دیگر را برق بیندازم. هرچند با برخی افکارم عموما هیچ اختلافی ندارم، ولی با خیلیهایشان هم نمیتوانم به هیچ تفاهم معناداری برسم…..
سلام پویای گرامیم… خب… خودمانیم تو ترجمه ی زبان ترکی رد شدی. یار گلنده یعنی یار میآد ولی این اشتباهت مهم نیست. در اقتصاد که علاقه دارم بهش تو استادی و مهم تر اینکه بی تفاوت نیستی و خود صاحب رای و عقیده ای. همین خصلتت رو خیلی دوست دارم. به نظرم اگه برخی هاش رو هم نمی پسندی به روش سوپرمارکتی انتخاب و یا ردش کن…
[پاسخ]
سلام!
…
اوهوم، خوبه آدم یه سر به اون همه فکرای خاک گرفته بی سر و تهش بزنه…
اصلن مرده شور هر چی فکر عهد قدیم زندگیمون که حالا مجبوریم سرم بهش بزنیم…
[پاسخ]
پویا نعمتاللهی پاسخ در تاريخ آبان 18ام, 1388 9:30:
سلام فاطمه خانوم
از همین حالا هشدار میدم که به گذشتههامون فحش ندیم!
باور کن اگه امروز به گذشتهها فکر نمیکردیم، آنوقت زندگی خوب و کلاسیکی داشتیم! که فقط به درد تهوع میخورد!!
به هر حال ممنون که نظر دادید.
[پاسخ]
سلام و درود:
ممنون که به یاد من بودی.
خوشحالم کردی رفیق
[پاسخ]
سلام، مرسی به بلاگ من سر زدید.
خیلی زیبا برام نظر گذاشتی.
مرسی.
فکر می کنم شما دست نوشته خوبی داری.
بلاگ خوبی هم داری.
سعی می کنم هر روز به بلاگ شما سر بزنم.
فعلا
[پاسخ]