«… در اطراف ما شخصیتهای تباهشده و ویرانی وجود دارند که تنها یک داستان چندصفحهای قدرتاش را دارد به گرمی و صمیمیت، بپذیردشان. چنین افرادی، به دلیل ناهمخوانی با آدمها، درختها، خیابانها، موسیقی، نقاشی و حتی در و دیوار نمیتوانند برای دیگران قابلتحمل باشند.
شاید هم برعکس، این دیگران هستند که نمیتوانند برای آنها تحملپذیر شوند. فرقاش چیست که کدام طرف تحمل کند؟ وقتی دو سوی یک رابطه نتوانند رفتارهایشان را بهگونهای با هم تلفیق کنند که تصویر یکسانی از هستی و زندگی ارائه شود، دیگر اینکه کدام طرف میپذیرد و کدام طرف نه؛ اهمیتی پیدا نمیکند.
خیلیها نمیدانند که در زمین باید عاشق شوند و از آنجا که نگاهشان را به زمین نمیدوزند، سر به آسمان میبرند تا آرامش را به دست آورند. اما این آرامش همیشه با نوعی افسردگی، تنشهای روحی و مثل اینها همراه است…»
{برگرفته از کتاب «کاش به کوچه نمیرسیدم». نوشتهی آقای محمدهاشم اکبریانی}
انتشارات چشمه. 1388
خوشحالم كه در آن مورد بخصوص شبيه هم فكر مي كنيم. پيروز باشي
[پاسخ]
اگر عشق روی زمین پیدا نشد خیلی بعیده که تو آسمون پیدا بشه…
چقدر متن قشنگی بود تشبیهاتش برام خیلی جالب بود
[پاسخ]
پس این همه “ترس” دیگه چرا !؟!
http://manosayeh.blogfa.com/post-86.aspx
[پاسخ]
سلام ممنون كه هميشه بهترين كتابها رو معرفي ميكنيد من هميشه از اينجا با كتابهاي خوب آشنا ميشم
[پاسخ]