بررسی تحولات اخیر بازار نفت و چشمانداز قیمتها در این بازار، موضوع یادداشتی است که در روزنامهی جهان صنعت منتشر شد و میتوانید این یادداشت را در اینجا هم ببینید:
===============
در مورخ دهم دسامبر سال گذشته، گزارشی از طرف بانک جهانی با عنوان «چشمانداز اقتصاد جهانی 2009» منتشر شد. در این گزارش آمده بود که منابع معدنی جهان نظیر نفت و گاز و معادن، همچنان فراخ و فراوان (معادل فارسی واژهی abundant) خواهند بود. همچنین منابعی چون «توربینهای بادی» و «سلولهای خورشیدی»، به عنوان منابع انرژی آلترناتیو معرفی شده است.
(اگر اشتباه نکنم در گزارش سال قبل از آن، از انرژی «بیوفول» به عنوان راهکار مناسبی در کاهش مصرف نفت نام برده شده بود که امسال از این نوع انرژی اسمی در میان نبود).
معلوم نیست به کدام دلیل بانک جهانی در مورد وضعیت قیمتهای نفت، از ارائهی توضیحات مشبع و مفصل طفره رفته؛ اما در هر حال از برخی واقعیتهای آماری هم نباید غفلت کرد. مثلا در حال حاضر گفته میشود که میزان 4/1 میلیون بشکه در روز (از مجموع کل تولید روزانهی دنیا)، تا رسیدن به مصرفکنندهی نهایی از دست میرود (هم در فرآیند تولید و هم در فرآیند حملونقل و ذخیرهسازی و عرضه و…).
با این اوصاف، آمارهایی که میزان تقاضای جهانی را معادل 5/87 و میزان تولید را حدود 5/88 میلیون بشکه در روز میداند، چندان هم آمار بیربطی نیست. اما مشکل در اینجاست که در سنوات آتی، میزان افزایش تولید، تقریبا قادر به برآورده ساختن تقاضا نخواهد بود. در گزارش مزبور بانک جهانی، ادعا شده که ذخایر جهانی نفت، کفاف مدت 40 سال معادل تقاضای فعلی را دارند (از عبارت incredibly stable در متن گزارش استفاده شده که تلویحا همان معنای کفایت را به ذهن متبادر میسازد).
اما این گزاره داری یک تناقض اساسی با یکی دیگر از گزارههای موجود در آن گزارش است. آنجا که منابع را «فراخ» و «فراوان» و «سرشار» میداند.
اگر منابع عرضه به اندازهی کافی و وافی وجود داشته باشد و میزان تقاضا هم به راحتی از همین طریق قابل ارضا باشد، پس این بحران قیمتی از کجا ناشی شده است. یا شاید منظور از لحن مبهم و بی تفاوت گزارش موصوف آن است که افزایش تقاضا، همواره برقرار خواهد بود و در عین حال هم «منابع عرضهی مکفی» هم میتواند!!! وجود داشته باشد.
من با توجه به نوع انرژیهای آلترناتیو معرفی شده در گزارش، چنین برداشت میکنم که بانک جهانی هم درصدد القای یک جور حس ابهام در مورد کفایت عرضهی آتی جهانی نفت است.
چند واقعیت موجود:
در سال 2007 میلادی که قیمتهای نفت در حدود 100 دلار بود، شاهد رشد حدود 5/4 درصد در اقتصاد جهان بودیم. اما امروزه که قیمت ها حدود 40 دلار است، پیشبینیها حاکی از رشد اقتصادی زیر 3 درصد است. با این اوصاف چگونه میتوان سخنپراکنیهای مقامات اقتصادی و سیاسی غرب را باور کرد که میگفتند «نفت ارزان، همانا پاسپورت ورود به چرخهی رشد اقتصادی است».
اگر اوضاع به همین منوال ادامه پیدا کند، آنگاه به نظر من فقط یک سال تا پدیده ی رشد انفجاری قیمتها فاصله داریم. شاید ادعایی که در اینجا مطرح کردم، خیلی واقعبینانه به نظر نرسد، اما دلایلی وجود دارد که این ادعا را حمایت میکند.
به طور کلی اینکه از سال 2010، جهان انرژی با یک کمبود و کسری عرضهی صادرات شدیدی روبرو خواهد شد. این میزان هماکنون حدود 51 میلیون بشکه است که در سالهای آینده مسلما با کسری بیش از 2 میلیون بشکه در روز ادامه خواهد یافت. جهت تفهم این موضوع، بد نیست بدانیم که این میزان چیزی در حدود واردات روزانهی کشور آلمان است.
به راستی این چه بازاری است که در عرض چند ماه، قیمتها را به اندازهی یکصد دلار جابهجا میکند؟ آیا به راستی بازارهای آزاد است که چنین رویکردی را به نمایش گذاشته است؟
نقش اوپک چیست؟
در مورد چگونگی نقش اوپک در مدیریت بحرانهای قیمتی، حرف و حدیثهای زیادی به میان آمده است. به نظر میرسد که اوپک از نقطه نظر «پیوستگی تصمیمسازی» از ضعف زیادی رنج میبرد. اساسا مشاهدات نشان داده که اوپک در دورانهای رکود، به یک «گیرندهی قیمت» یا همان price taker و در دورانهای رونق، به یک «تعیینکنندهی قیمت» یا همان price setter تبدیل میشود. جالب است که در دورانهای رونق، عموم اعضای اوپک دست به تصمییمهای جدی و مهم نزده و بلکه در دوران های فترت و رکود است که به صرافت «تصمیمسازی» میافتد. در این مقاطع اقدام به دستکاری سطوح تولید کرده تا مگر چیزی عوض شود واوضاع تغییرکند؛ اما اگر هرگونه تغییری حادث شود، ظاهرا به خاطر تصمیمیهای اوپک نبوده است. به همین خاطر است که میگوییم اینگونه تصمیمهای اوپک، اساسا فاقد جنبههای «پیوستگی» است.
در دسامبر سال گذشته، گزارش دیگری از طرف IEA (آژانس بینالمللی انرژی) منتشر شد که در آن، میزان کاهش تقاضا به نسبت مدت مشابه سال قبل حدود 50هزار بشکه در روز اعلام شده بود. اگر این رقم را درست فرض کنیم، آنگاه اوپک میبایستی حداقل میزان 2میلیون بشکه در روز از صادرات (ونه تولید) خود بکاهد. چند وقت پیش یکی از مقامات کشورمان اعلام کرد که نفت زیر 70 دلار برای ما قابل قبول نیست. در عین حال چند هفته قبل از تاثیر بحران اقتصادی بر قیمت نفت، وزیر نفت محترم کشورمان هم اظهار داشته بودند که قیمت نفت باید عادلانه باشد (و این واژهی «عادلانه» هم در آن مقاطع ورد دهان بیشتر مقامات اوپک بود).
اما چگونه است که مقامات کشور، به یکباره حاضر میشوند میزان 50 دلار در برآوردهای خود تخفیف بدهند؟
این شکل از اظهارنظرها تلویحا بدان معناست که «توان» یا «اراده»ی لازم در کشورهای عضو اوپک برای غلبه بر همان «عدم پیوستگی تصمیمگیری و تصمیمیسازی»ها وجود ندارد که ما قبلا هم به آن اشاره کردیم.
به یاد داریم که در سال 2008، قیمت ها به مرز 150 دلار رسیدند و در عینحال، قیمت اقلام معدنی و فلزات و برخی کالاهای کشاورزی هم تا حدود زیادی بالا رفت. اما به نظر میرسد که در تصمیمیگیریهای بعدی، نباید از آن طرف بام افتاد و بلکه میبایستی ارزشگذاری میانهای را در تعیین قیمت نفت رعایت کرد. مثلا اینکه هرگاه قیمتها بالا رفت، نباید درب چاههای نفت را بیمحابا باز کرد.
از یک نکته غفلت نورزیم. نگاهی به موازنهی تجاری کشورهای صادرکنندهی نفت، به خوبی مؤید این ات که بازندهی اصلی افزایش قیمت کالاهای واسطهای و سرمایهای، همین کشورهای صادرکنندهی نفت هستند که نقش آنها در تجارت جهانی، چیزی بیش از یک واردکنندهی محض این کالاها نیست.
اما در هر حال توجه به یک نکته الزامی است و آن اینکه کشورهای عضو اوپک، در این عرصه وارد بازی خطرناکی شدهاند (هرچند ورود به این بازی، تا حدود زیادی ناخواسته؛ اما خودساخته بوده است). این سازمان باید به طور شفاف توضیح دهد که به کدامین دلیل اکنون به مرحلهای رسیده که از نظر زمینشناسی، هرگونه اقدام در راستای افزایش صادرات (و نه تولید) در نزد این کشورها بسیار مشکلزا و صعب و سخت شده است؟
باز هم دوباره به همان معضل ساختاری میرسیم. چرا حجم زیادی از توان تولید این کشورها، مصروف ارضای تقاضاهای عطشناپذیر داخلی شده است؟ مثلا در مورد کشور خودمان، از مجموع توان تولید 2/4 میلیون بشکهای کشور، حدود 4/1 میلیون بشکهی آن مصروف تولید فرآوردههای نفتی یارانهای میشود. توضیح این که هرچند آمارهای رسمی حاکی از افزایش آهنگ رشد مصرف فرآوردههای یارانهای دارد، ولی اکنون دو سال است که این رقم 4/1 میلیون بشکه، تغییری به خود ندیده است!!
ژبه هر حال اگر اوپک بتواند میزان عرضهی صادرات خود را در سهماههی اول سال 2009 کاهش جدی بدهد، آنگاه قادر خواهد بود که در سالهای 2010 یا 2011 این عرضه ی صادراتی را ازدیاد بخشد. البته صحت این گزاره تا حدود زیادی بستگی به این دارد که آیا آن دیدگاه عمومی نسبت به عملکرد اوپک (مبنی بر اینکه اوپک را به عنوان «آخرین ملجأ بازار» در تامین نفت جهان میدانند)، تا چه اندازه در نزد کشورهای وارد کنندهی نفت هنوز هم خریدار داشته باشد.
کازینوی نفتی
برگردیم به سؤالی که در اول این یادداشت مطرح کردیم. باید پرسید که این چه سازوکاری از «فراوانی» و «کثرت» است (البته به قول گزارش بانک جهانی) که در عرض کمتر از یک سال، میتواند در یک «بازار آزاد» به میزان 75 درصد تغییرات قیمتی حادث کند؟
آیا این وضعیت نمیتواند نمادی از این باشد که فعلوانفعالات بازارهای آزاد (در این جا بازار نفت) در بلندمدت، قادر به برقراری جریان مستمر سرمایهگذاری نیست؟
همانگونه که قبلا هم گفتیم، قیمتهای بالا –والبته باثبات- قیمت نفت، موجبات پدیداری رشد اقتصادی و افزایش حجم نقدینگی جهان را فراهم آورده و چه بسا کشوری مانند آمریکا قادر است از این وضعیت به مثابهی مانعی برای کاهش ارزش دلار خود بهره گیرد. مضاف بر آن فراموش نکنیم که برخی از کشورها با اعمال مالیاتی معادل چندین درصد بر قیمت سوخت، هر ساله حجم زیادی درآمد مالیاتی حاصل میکنند.
شاید مسئله در همین جاست که هنوز هم بسیاری از برنامههای توسعه و بهکارگیری سوختهای غیرفسیلی، در محاق توقف و فراموشی افتادهاند.