زیر زمین

بعد از دیدن فیلم “زیر زمین” ساخته امیر كاستاریكا ، سری هم به اینتر نت زدم تا بتوانم تحلیل خوبی از این فیلم به دست بیاورم كه به این مطلب نوشته آقای مهدی دوگوهرانی رسیدم . شما هم ببینید

ـ داستان فیلم (( زیرزمین ))

چون بیشتر مثال هایم ، از روی فیلم زیر زمین (Underground)است ، بهتر است ابتدا ، خلاصه ی داستان این فیلم را برایتان بگویم :

((ماركو)) و ((پیتر)) ، دوستان صمیمی هستند . پیتر معشوقه ای دارد ، به نام ((ناتالی)) كه بازیگر تئاتر است . اما ناتالی ، به واسطه ی شرایط جنگ ، گوشه چشمی به ((فرانتس )) (یك درجه دار آلمانی است) دارد . پیتر ، ناراحت شده . با همكاری ماركو ، وارد تئاتر شده . به  فرانتس  ، شلیك كرده .  ناتالی را از روی صحنه ی تئاتر دزدیده ! به یك كشتی كوچك می برد . او ، ناتالی را ( برای عروسی ) به صندلی می بندد ! برای شادی بیرون می رود . ماركو به نزد ناتالی می آید . او هم ، گوشه چشمی به ناتالی دارد !

پیتر ، بدون آنكه آنها بفهمند ، متوجه ی مغازله ی میانشان می شود . همزمان ، آلمانی ها می آیند . پیتر ، دستگیر می شود . ناتالی هم ، با فرانتس می رود . ماركو ، لباس دكترها را پوشیده . وارد دژ آلمانی ها شده . پیتر را نجات داده .  ناتالی را نیز با خود ، به زور می برد . ماركو ، برای درامان ماندن پیتر ، ازدست آلمانی ها ( علی الخصوص فرانتس ) او را در زیر زمین خانه اش ( به همراه یك عالمه زن و مرد و بچه ) پنهان می كند . جنگ تمام می شود . اما ماركو به پیتر ( و آنهایی كه در زیر زمین مخفی شده اند ) پایان جنگ  را نمی گوید ! پیتر ( و همه ی آنهایی دیگر ) فكر می كنند كه باید برای پیروزی ، فضای خفقان آور زیرزمین را تحمل كنند ! پس مدام ، اسلحه می سازند و به ماركو ، تحویل می دهند تا او ، برای پیروزی ، آنها را به پارتیزان ها بدهد . اما ماركو ، ‌همه ی اسلحه ها را می فروشد و پولدار می شود ! ماركو ، قهرمان جنگ می شود ! به همراه ناتالی ، مجسمه ی پیتر شهید را پرده برداری می كند ! به همراه ناتالی ، یك كارگردان ، را ملاقات می كند كه در حال ساختن  فیلمی براساس زندگی آنان ( پیتر / ماركو / ناتالی / فرانتس ) می باشد . كه دست برقضا ، بازیگران فیلم آن ، با جوانی خود آنها مو نمی زند ! ماركو ، از طریق یك دوربین مخفی ، زیرزمین را كنترل می كند . با ناتالی ، مغازله می كند . در پول غلت می زند و … اما بعد از مدتی ، عذاب وجدان می گیرد . زمان می گذرد .

پسر پیتر ، بزرگ شده . می خواهد عروسی كند . عروسی در زیرزمین ، برپا می شود . ماركو و ناتالی ، ‌وارد زیرزمین می شوند . یك میمون ، وارد تانك شده . توپ می زند . دیوار زیرزمین فرو می ریزد . پیتر به همراه پسرش ، از زیرزمین بیرون می رود . بین راه ، می رسد به محل ساختن فیلم . پیتر ، آدم هایی را می بیند كه شكل اویند . با دیدن بازیگر نقش فرانتس ، عصبانی شده . او را می كشد ! به همراه پسرش ، فرار می كند . به دریا می رسد . شنا می كند . یك هلی كوپتر می آید . به آنان ، شلیك می كند . پسر می میرد . پیتر فرار می كند و …

زمان می گذرد . بیست سال بعد . ماركو ( با یك عالمه سرباز ) ، یك طرف جنگ …

من از امیركاستاریكا ، چند فیلم دیده ام . ترتیب دیدنم ، این گونه بود : زندگی یك معجزه است / آیا دالی بل را به یاد می آوری؟ /  وقتی كه بابا به ماموریت رفته بود /  زیرزمین  / رویای آریزونا  .

اولی را كه دیدم ، برایم عجیب بود . دومی را كه دیدم ، بیشتر . تا … آخرش . دركل ، از كارهایش ، لذت بردم . بعد ، شروع كردم به فكر كردن . كه چرا ؟ چرا از كارهایش ، لذت بردم ؟ امیركاستاریكا ، چه چیزی دارد كه به مذاق من ، خوش آیند آمده ؟ این مقاله ، قرار است ، همین را مشخص كند !

١ ـ داستان فیلم (( زیرزمین ))

چون بیشتر مثال هایم ، از روی فیلم زیر زمین (Underground)است ، بهتر است ابتدا ، خلاصه ی داستان این فیلم را برایتان بگویم :

((ماركو)) و ((پیتر)) ، دوستان صمیمی هستند . پیتر معشوقه ای دارد ، به نام ((ناتالی)) كه بازیگر تئاتر است . اما ناتالی ، به واسطه ی شرایط جنگ ، گوشه چشمی به ((فرانتس )) (یك درجه دار آلمانی است) دارد . پیتر ، ناراحت شده . با همكاری ماركو ، وارد تئاتر شده . به  فرانتس  ، شلیك كرده .  ناتالی را از روی صحنه ی تئاتر دزدیده ! به یك كشتی كوچك می برد . او ، ناتالی را ( برای عروسی ) به صندلی می بندد ! برای شادی بیرون می رود . ماركو به نزد ناتالی می آید . او هم ، گوشه چشمی به ناتالی دارد ! پیتر ، بدون آنكه آنها بفهمند ، متوجه ی مغازله ی میانشان می شود . همزمان ، آلمانی ها می آیند . پیتر ، دستگیر می شود . ناتالی هم ، با فرانتس می رود . ماركو ، لباس دكترها را پوشیده . وارد دژ آلمانی ها شده . پیتر را نجات داده .  ناتالی را نیز با خود ، به زور می برد . ماركو ، برای درامان ماندن پیتر ، ازدست آلمانی ها ( علی الخصوص فرانتس ) او را در زیر زمین خانه اش ( به همراه یك عالمه زن و مرد و بچه ) پنهان می كند . جنگ تمام می شود . اما ماركو به پیتر ( و آنهایی كه در زیر زمین مخفی شده اند ) پایان جنگ  را نمی گوید ! پیتر ( و همه ی آنهایی دیگر ) فكر می كنند كه باید برای پیروزی ، فضای خفقان آور زیرزمین را تحمل كنند ! پس مدام ، اسلحه می سازند و به ماركو ، تحویل می دهند تا او ، برای پیروزی ، آنها را به پارتیزان ها بدهد . اما ماركو ، ‌همه ی اسلحه ها را می فروشد و پولدار می شود ! ماركو ، قهرمان جنگ می شود ! به همراه ناتالی ، مجسمه ی پیتر شهید را پرده برداری می كند ! به همراه ناتالی ، یك كارگردان ، را ملاقات می كند كه در حال ساختن  فیلمی براساس زندگی آنان ( پیتر / ماركو / ناتالی / فرانتس ) می باشد . كه دست برقضا ، بازیگران فیلم آن ، با جوانی خود آنها مو نمی زند ! ماركو ، از طریق یك دوربین مخفی ، زیرزمین را كنترل می كند . با ناتالی ، مغازله می كند . در پول غلت می زند و … اما بعد از مدتی ، عذاب وجدان می گیرد . زمان می گذرد .

پسر پیتر ، بزرگ شده . می خواهد عروسی كند . عروسی در زیرزمین ، برپا می شود . ماركو و ناتالی ، ‌وارد زیرزمین می شوند . یك میمون ، وارد تانك شده . توپ می زند . دیوار زیرزمین فرو می ریزد . پیتر به همراه پسرش ، از زیرزمین بیرون می رود . بین راه ، می رسد به محل ساختن فیلم . پیتر ، آدم هایی را می بیند كه شكل اویند . با دیدن بازیگر نقش فرانتس ، عصبانی شده . او را می كشد ! به همراه پسرش ، فرار می كند . به دریا می رسد . شنا می كند . یك هلی كوپتر می آید . به آنان ، شلیك می كند . پسر می میرد . پیتر فرار می كند و …

زمان می گذرد . بیست سال بعد . ماركو ( با یك عالمه سرباز ) ، یك طرف جنگ ! پیتر( با یك عالمه سرباز ) ، یك طرف دیگر جنگ ! هر دو با هم ، درحال جنگ ! و … ماركو و ناتالی ، گرفتار سربازان پیتر شده . به آتش كشیده می شوند . پیتر رسیده . پاسپورت آنها را دیده .  فهمیده . ناراحت و گریان . بمباران و … پیتر می میرد. و … یك جای باصفا ، كنار دریا . آنجا جشن گرفته اند . همه ی مرده ها  در آنجایند ! دیگر دشمنی نیست . همه در كنار هم هستند . به شادی و خوشگذرانی و رقص و آواز و خواندن و خوردن !!!

2 ـ سیاست

نمی شود ، جزو كشورهای جهان سوم باشی و وارد سیاست ، نشوی ! امیركاستاریكا هم ، این درد ( جهان سومی / سیاسی بودن ) را دارد . او ، اهل بوسنی است . اهل سارایوو . درگیر عقاید و ایسم ها و جنگ های داخلی و… او نمی تواند ، خارج از این مقولات ، كار كند . كارهایش ، بازتاب زندگی جامعه اش می باشد . كه درست هم ،‌ همین می باشد . هنرمند ، از جامعه می گیرد و به جامعه اش ، باز می گرداند ! بازتاب دور و برش ، اگر در كارهایش نباشد ، كه دیگرهنر نكرده . كرده ؟

امیركاستاریكا ،‌ این بازتاب جامعه ی خود را زیبا و حرفه ای ، عرضه می كند . او مسئله ی شخصی اش را ( كه مال آن طرف دنیاست ) آنقدر زیبا می گوید كه من به عنوان مخاطب ( در این ور دنیا ) با آن ، در گیر می شوم . طوری ، درگیر می شوم كه انگار خودم ، در میانه ی آن هستم . در گیر مسائل آنجا هستم .

3ـ شلوغی

معمولا جایی كه سیاست در كار باشد ،‌آرا و نظرات زیاد است . نظرات هم كه زیاد باشد ، شلوغی زیاد است . و این شلوغی ، باعث هرج و مرج می شود . همه ی تیره ها … همه ی عقاید … همه ی آراها … همه ی مردم ، همه ی گونه ها … همه و همه می خواهند ، بگویند و بگویند و بگویند . بدون آنكه بدانند ، حرفشان ، درست است یا نه . مهم ، گفتن است . مهم اینست كه حرف آخر ، حرف آنها باشد ! حتی اگر اشتباه باشد ! مهم اینست كه حرف آنها انجام پذیرد ! حتی اگر مسخره باشد !

این هرج و مرج و شلوغی در كارهای امیركاستاریكا ، به خوبی نشان داده می شود . نگاه كنید ، به اكثر قریب به اتفاق صحنه های فیلمش . كمتر صحنه ای را می توانی ببینی كه شلوغ نباشد . اگر هم می خواهد ، یك صحنه ی تكی یا دونفری داشته باشد ، معمولا در پس زمینه ی یك قشون آدم است ! این نبض تند هرج و مرج ، درلایه ـ لایه ی اثرش ، مشخص است !

4 ـ سورئال

عنصر واقع و خیال ، چنان در كارهای امیركاستاریكا ، در هم تنیده شده كه تو نمی توانی ، حتی یك لحظه ، ‌بین آنها ، فاصله ای ببینی . تفكیك واقع و خیال ، در كارهای امیركاستاریكا ، سخت است . واقع و خیال ، در كارهای امیركاستاریكا ، كنار هم ، نیست . ‌درون هم ، است . بین هم است  .كه در اصل ، زندگی هم ، همین است . ما در عالم واقع ، مدام خیال داریم . چون با خیال هایمان ، زندگی می كنیم . آنها را به عینه ، می بینیم . آنقدر زیبا می بینیم كه عین واقعیت است . و حتی ، واقعی تر از واقعیت دور و برمان !

برای نمونه ، فیلم ((زیر زمین)) ش . همه مرده اند . یكی غرق می شود ، در آب . می میرد . اما هنوز جان دارد . روحش ، جان دارد . روح می رود . به جایی می رسد . یك جای باصفا ، كنار دریا . آنجا جشن گرفته اند . همه ی مرده ها  در آنجایند ! دیگر دشمنی نیست . همه در كنار هم هستند . به شادی و خوشگذرانی و رقص و آواز و خواندن و خوردن .

5 ـ گروتسك

كمدی ، جزو لاینفك كارهای امیركاستاریكا است . لحنی كه در همه ی كارهایش ، وجود دارد . این كمدی برای كم كردن ، زهر اتفاقاتی است كه در فیلم ، رخ می دهد . تا شدت مصیبت ، مارا نرنجاند . كمدی ، آن قضیه و زهر را برایمان ، خنده دار می كند . تا جایی كه قضیه ، برایمان مسخره می شود . هجو می شود . استفاده از كمدی در كارهای امیركاستاریكا ، به گونه ایست كه در بیشتر جاها ، به ترس نزدیك می شود . چیزی كه به آن ، گروتسك می گویند . دراوج كمدی و خنده ، ترس ! نگاه كنید ، به صحنه های كشت و كشتار ، در فیلم هایش .

برای نمونه ، فیلم ((زیر زمین)) ش .  ماركو در حال آمیزش با یك فاحشه است . فاحشه ، مدام ، زور می زند ، برای ارضای ماركو . اما ماركو ، راحت و آرام خوابیده ! توگویی ، فاحشه ، رویش نخوابیده ! در چهره و بدن ماركو ، هیچ خبری از تماس بدنی نیست ! ناگهان ، جنگ شروع می شود . شهر ،‌ مدام ، بمباران می شود . تازه با سر و صدای جنگ ( و بمباران و ریختن آوار و خراب شدن دیوارها ) ‌ ماركو به وجد می آید ! تو گویی ، دارد به ارضا می رسد . فاحشه ، میلی ندارد ، به ادامه ی مغازله . می خواهد ، ‌فرار كند . اما ماركو ، نه ! ماركو ، تازه به هیجان آمده . می خواهد ، فاحشه را نگه دارد . اما فاحشه ، از ترس جنگ می گریزد . ماركو ، ‌بدون توجه به جنگ ، خود ـ ارضایی می كند ! تو در حین دیدن این صحنه ، به عنوان مخاطب ،  می مانی كه بخندی ؟ یا بترسی ؟ تكلیف تو به عنوان مخاطب ، مشخص نیست . هست ؟

6 ـ عجیب

كارهای كاستاریكا ، در نگاه اول ، خیلی ـ خیلی عجیب است . آنقدر عجیب كه نمی توانی ، هضمش كنی . اما اگر با زاویه ی دید او ( و سبك كارش = سورئال ) به فیلمش ، نگاه می كنی ، چنان لذت می بری كه باورت نمی شود .

برای نمونه ، فیلم ((زیر زمین)) ش .  در جایی ، ماركو و ناتالی می خواهند با هم ،‌آمیزش كنند .   حركت ماركو و ناتالی به سمت هم ،‌ عادی نیست . ناتالی ، مدام به خودش می پیچد ! ماركو ، نیز ، مدام مشروب می خورد و بطری های شراب را روی سرخودش ، می شكند ! یا مثل حیوان روی زمین ،‌ چهار دست و پا شده ! به سمت ناتالی حركت می كند !

در نگاه اول ، همه ی اینها مسخره است . در اصل ، آنها باید ( مثل بچه ی آدم ) به سمت هم رفته ، و كارشان را بكنند . اما كاستاریكا ، حركت آنها را به سمت هم ، هجو می كند . مسخره می كند . از یك طرف ، شهوت ناتالی را كه نمی داند با چه زبانی ، نهایت شهوت خود را بروز كند . او با زبان بی زبانی ، خودش را برای تحریك ماركو حركت دهد . او از هر تكنیكی استفاده كند تا به مرادش برسد . همه ی اینها باعث شده كه حركات ناتالی ، كاملا احمقانه شود . ناتالی مثل یك مار ، مدام به خود می پیچد . برای بروز شهوت . مدام خود را به در و دیوار می چسباند . برای شدت شهوت خود . مدام ، با حركات مسخره ،  این ور و آن ور می پرد . مدام ، دست و صورت و پاها و باسن و … خود را به شكل های مختلف ، عرضه می كند .

اما از آن طرف ، ماركو . ماركو ، اصلا توی باغ نیست . چون قبلا به ناتالی ، علاقه داشت . الان دیگر ، ناتالی ، برای او ، عادیست . ازبس با ناتالی ، خوابیده . انگار كه از دست ناتالی ، عاصی شده . از طرف دیگر ، ماركو ناراحت است . عذاب وجدان دارد . برای دوستش ، پیتر . كه مثل خیلی های دیگر ، در زیر زمین خانه ی اوست . به دروغ . حالا با این ماجراها ، ناتالی ، تقاضای آمیزش هم دارد . ماركو نمی تواند ، مثل آدم عادی ، با ناتالی بیامیزد . پس ، چهار دست و پا می آید . چرا ؟ چون یك حیوان است . چرا ؟ چون شهوت درونش ، یك غریزه ی حیوانیست . سوای این ، وجدان ماركو در برابر خوی حیوانی اش ( كه باعث دروغ و بدبختی همه ی آنهایی شده كه در زیر زمین محبوس شده اند ) به او فشار می آورد . عذاب وجدان او را اذیت می كند . می خواهد ، فراموش كند . پس مدام ، شراب می خورد . اما شراب ، كارساز نیست . پس بطری را بر سر و روی خود می شكند و شراب را روی خود و ناتالی می ریزد . اما بازهم ، واقعیت ، دست از سر او برنمی دارد . او یك حیوان كامل است . و …

می بینید ؟ اگر با دقت نگاه كنیم ، می بینیم كه كاستاریكا ، بهتر ازاین نمی توانست ، این صحنه را نشان دهد . گرچه در نگاه اول عجیب است و غریب . اما كاملا با شرایط شخصیت ها ( مخصوصا درونیات آنها ) جور در می آید ! نمی آید ؟

7 ـ موسیقی / رقص / آواز

گویا كاستاریكا ، علاقه ی زیادی به موسیقی دارد . خوانده ام كه او ، نوازنده ی چیره دستی است . و انگار موسیقی فیلم بعضی از كارهایش را (مثل فیلم زندگی یك معجزه است ) خودش ساخته . اگر هم ، اینها نبود ، از فیلم های او ، كاملا این مورد ، مشهود بود . جای ـ جای فیلم های او ، پر است از موسیقی . موسیقی ای كه جزئی جدانشدنی از فیلم هایش است . یك عنصر مشخص . عنصری كه به وفور ، درفیلم هایش ، به شكلی بارز ، نمود پیدا می كند . كمتر صحنه ای از فیلم های كاستاریكا را می توانی پیدا كنی ، كه خالی از موسیقی باشد . البته ، همین جا بگویم كه ، استفاده ی فراوان او از موسیقی ، اشتباه نیست . مثل بعضی ها كه امروزه ، از آن ،  به شكل سینمای صامت استفاده می كنند ! نه ! موسیقی او ،‌ درونیست . جدانشدنیست . درست و اصولیست . با فضای كارش ، همخوانی دارد . درونیات آدم های فیلم او را باز می كند . جالب اینجاست كه این موسیقی ، بنابه خواسته ی كاستاریكا (‌و آدم های فیلمش ) همیشه ( و یا بهتر بگویم : بیشتر اوقات ) همراه با آواز است . آوازی كه آدم های فیلم او می خوانند . و با با رقص ، آن را همراهی می كنند . آدم های كاستاریكا ، زیاد می رقصند . اما چه رقصی ؟ رقصی كه نمود نمایشی دارد . چه نمودی ؟ توضیح می دهم . رقص و آواز ،‌آنگاه صورت می گیرد  كه شادی باشد . خوشی باشد . جشن و سرور باشد . اما در فیلم های كاستاریكا ؟ در بیشتر لحظات می بینیم كه این رقص و آواز ، در ظاهر خود ، شادی دارد . عمق فاجعه ، در آن ، كاملا مشهود است . همزمان با رقص و آواز ، جنگ است . یا لحظه ای دیگر ، جنگ خواهد شد . در كل ، بدبختی ، در كمین است . اما آدم ها می رقصند ! خیلی هم ، می رقصند . خیلی ، آواز می خوانند . و … این ، یعنی چه ؟ مبارزه . راندن غم . استقبال شادی . یا بهتر بگویم . خوش بودن . با به زعم من : الكی خوش بودن ! برای ادامه ی زندگی . برای گذران . برای فراموش كردن . برای زیستن . برای ماندن . برای راحت شدن . برای ستیز . برای ادامه ی حیات.  همه ی اینها ، در زیر متن كارهای كاستاریكا ، التهاب و (( تمپو)) یی را به وجود می آورد ، كه من  ، نامش را می گذارم : ضربان زندگی !

موخره

سینما ، وسعتی دارد . وسعتی ، به پهنای بی نهایت . بی نهایت و بی كران و با عظمت . آثار امیر كاستاریكا ، با همه ی زیبایی اش ، تنها ذره ای از سینما می باشد . گاهی اوقات ، پیش خودم فكر می كنم كه من با یا فتن و دیدن ذره ای از این عظمت ، چنان حال می كنم و به وجد در می آیم كه توصیف ناپذیر است . اگر همه ی آن را بیابم … وای ! چه خواهد شد ؟ به امید آن روز !

تابستان ٨٦ ـ بندرانزلی

مطالب مرتبط

یک دیدگاه در “زیر زمین

  1. متشکرم از اینکه این فیلم زیبا را معرفی کردی!!
    خداییش آیا فیلمی انسانی تر با مفاهیم خوب اخلافی عرفی بدون حاشیه در دنیای غرب نبود برادر؟

    [پاسخ]

  2. این فیلم جذاب ودیدنی از ساختههای استاد کاستاریکا که جزو کارگردانای مورد علاقم هست .ممنون از نقد زیباتون به وجد اومدم

    [پاسخ]

  3. سلام
    کلمه کلمه ‌ی نقدتون رو درک کردم و لذت بردم همونطور که ار فیلم با تمام عجیب بودنش لذت برده بودم
    ممنونم

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *