این متن را از طریق ای.میل دریافت کردم. نمیدانم نویسندهاش کیست؟
من کارشناس مسائل سیاسی نیستم اما در مورد پروندهی هستهای کشورمان، کمتر پیش میآید که مطلب منصفانه و مستدلی را پیدا کنیم و بخوانیم.
این یادداشت چند بخش دارد.
ابتدا به سابقهی اتمی کشور اسرائیل و رفتار خودخواهانهی این کشور در مورد دستیابی سایر کشورهای منطقه به تجهیزات و تاسیسات اتمی اشاره میکند.
در قسمت بعدی به مسائل اخیر در پروندهی اتمی ایران میپردازد و این مهم که در هیچ قسمتی از گزارش آژانس اشاره نشده که ایران، برنامهی هستهای نظامی دارد.
و آنگاه به اظهارنظرهای برخی ایرانیان خارجنشین در مورد پروندهی هستهای ایران و اشتباهات رایج این افراد در نوع برخورد با مفاد گزارش آژانس و تبعات آن اشاره شده است.
نویسنده در قسمتی از این مطلب، نکتهی اساسی مورد نظر خود را بیان میکند و آن اینکه:
چرا دقت نمیکنیم که پشت همهی این داستانها، دولت اسرائیل قرار دارد.
خواندن این متن را به همه توصیه میکنم.
============
در سال 1955 پرزیدنت آیزنهاور به اسرائیل اولین رآکتور کوچک هستهای اش را، در نهال سورک ( Nahal Sorek) داد.
در 1964 فرانسه رآکتود اصلی اسرائیل را در صحرای نقب برایش ساخت، که بسیار بزرگتر از رآکتور قبلی بود.
در 1965 اسرائیل 200 پوند (معادل تقریبی 91 کیلوگرم) اورانیم درجهی تسلیحاتی را از طریق جاسوسانش از کارخانهی تجهیزات و مواد هستهای در پنسیلوانیا ربود.
در 1968 اسرائیل یک کشتی لیبیایی را به همراه 200 تن محموله کیک زردش در آب های آزاد بینالمللی ربود.
اسرائیل از اوایل 1970 دارای بمب های هستهای بوده است. بر خلاف انکارهای رسمی آمریکا، گلدامیر، چهارمین نخست وزیر اسرائیل، بر اساس گزارش مجله تایم، آمادهی استفاده از 13 بمب هستهای علیه سوریه و مصر در سال 1973 بوده، و پس از آن که هنری کیسینجر بزرگترین محمولههای اسلحه در تاریخ را از راه هوایی به اسرائیل فرستاد، از ارتکاب این قتل عام بازداشته شد.
اسرائیل تا دههها با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی همکاری مداوم هستهای داشته؛ همکاریای که تنها پس از فروپاشی رژیم آپارتاید در سال 1994 خاتمه یافت.
از آن زمان تاکنون، کارشناسان تخمین زدهاند که اسرائیل بیش از 400 سلاح هستهای، از جمله سلاح های گرمایی هستهای با برد مگاتن، و همچنین بمب نورتونی، سلاح های هستهای تاکتیکی،…دارد.
اسرائیل همچنین دارای سیستمهای ارسال موشکی ای با برد 11500 کیلومتر است، که محدودهی بردش فراتر از ایران است. به علاوه، اسرائیل دارای زیردریاییهایی با توان حملهی هستهای و جنگندههای جتی با توان حمل محموله هستهای است.
اسرائیل با پشتکار از دستیابی همسایگانش به رآکتورهای هستهای حتی با مقاصد صلح آمیز جلوگیری کرده است.
اسرائیل با نقض قوانین بینالمللی رآکتور هستهای اوسیراک عراق را که فرانسه در حال ساختش بود، در یک حملهی ناوارد- بدون تحریک- در سال 1981 بمباران کرد؛ و این در حالی است که این رآکتور، بر اساس اظهارات دولت های فرانسه و عراق، بنا بود که در راستای اهداف صلح آمیز علمی مورد استفاده قرار گیرد.
همچنین بنابر گزارشهای اطلاعاتی، اسرائیل چیزی را که گویا رآکتور هستهای در دست ساخت کره شمالی در سوریه بود در سال 2007 بمباران کرد.
موساد اسرائیل به ترور عدهای از دانشمندان هستهای ایرانی، عراقی، و مصری ربط داده شده است. اسرائیل به خود داری از پیوستن به پیمان منع گسترش سلاح های هستهای ادامه می دهد، و به اعضای سازمان بینالمللی انرژی اتمی هم اجازهی بازدید از رآکتور دیمونا را نمی دهد.
اینها بخشی از سوابق هستهای دولت اسرائیل است.
اما در مورد گزارش آژانس برخی میگویند سیاست یک بام و دو هوایی دول غربی نسبت به بمب های هستهای اسرائیل و پروژهی هستهای ایران، و اعمال دولت اسرائیل به ما مربوط نیست. اما اگر حملهای از جانب اسرائیل به ایران صورت بگیرد، مقصر ایران است، نه اسرائیل.
اینها حاضر نیستند حملهی اسرائیل به ایران را محکوم سازند. به گونهای سخن میگویند و می نویسند که گویی اسرائیل مجاز به حملهی به ایران است. جالب است که دول اروپایی و بسیاری از کشورها با نام به اسرائیل میگویند که حق ندارد به ایران حمله کند، اما گروهی به گونهای ایدئولوژیک برای حملهی اسرائیل به ایران بسترسازی نظری فراهم می آورند.
یعنی حتی به اندازهی دول اروپایی هم حاضر به دفاع از ایران نیستند.
ابتدأ ببینیم که مهمترین نکات گزارش آژانس که مبنای هیاهوی جدید است، چیست؟ نمیتوان بدون استناد به گزارش آژانس سخن گفت. سه نکتهی تازه اینهاست:
یک- آژانس میگوید اسنادی بیش از هزار صفحه از یک کشور عضو دریافت کرده است در مورد فعالیتهای هستهای ایران. این اطلاعات با اطلاعات منابع دیگر از ده کشور عضو آژانس، مصاحبهی با مقامات ایرانی و خارجی و منابع منتشر شدهی علنی مقایسه شده و اعتبار آنها به طور کلی تأیید شده است.
دو- فعالیتهایی که در زیر به آنها اشاره می شود تحت مدیریت یک ساختار منظم انجام می شده است. این فعالیتها به طور عمده به قبل از سال 2003 مربوط است. توانایی آژانس برای شناخت فعالیتهای ایران بعد از سال 2003 محدود تر است.
سه- در ضمیمهی گزارش یک چارت سازمانی ترسیم شده(ص 5 ضمیمه) که براساس آن فعالیتهای مطروحه در این گزارش تحت مدیریت وزارت دفاع ایران انجام می شده است.
چهار- اسناد مذکور به سه دسته فعالیتها مربوط است.
الف- پروژهی نمک سبز
ب- مواد انفجاری بسیار پر قدرت از جمله چاشنی های چند مرحلهای
ج- مهندسی مجدد محفظهی موشک شهاب 3.
پروژهی نمک سبز مربوط به تولید نوعی اورانیوم بوده است که بتوان آن را در مرکز دیگری غنی کرد. محصول این فرایند قرار بوده است که به فلزی تبدیل شود که در کلاهک جنگی موشکی که طرح آن مورد مطالعه قرار گرفته مورد استفاده قرار میگرفته است(صرفاً تحقیقاتی در این مورد انجام شده).
پنج- آژانس تا ماه مه 2008 قادر نبود ثابت کند که پروژهی بزرگ تری که مطالعات نمک سبز بخشی از آن بود با مطالعات مربوط به کلاهک و خرج موشک مذکور در بند چهار مربوط است. اما مدتی بعد اسنادی به آژانس نشان داده شد که نشانگر مرتبط بودن این دو پروژه است و به این ترتیب بین مواد و برنامهی توسعهی نوعی موشک ربطی پیدا شد.
شش- آژانس اطلاعاتی از کشورهای عضو دریافت کرده است که نشان می دهد مدیر این پروژهها(آقای فخری زاده) نقش سازمانی خود را حفظ کرده و بعدها به ریاست دانشگاه مالک اشتر رسیده است. آژانس در این مورد نگرانی دارد چون بعضی از فعالیتهای انجام شده بعد از سال 2003 به میزان زیادی می تواند به یک برنامهی سلاح هستهای مربوط باشد.
هفت- خرید وسایل و دانش مربوطه که می تواند کاربرد دوگانه داشته باشد توسط شرکت هایی انجام شده که با پروژههای مذکور مرتبط بودهاند.
هشت- آزمایشهایی برای تولید اورانیوم از ترکیبات فلوراید انجام شده است.
نه- بعضی از تأسیسات و مراکز هستهای ایران که امروز تحت نظارت آژانس است، قبلاً ساخته شده و بعد از آن به آژانس اطلاع داده شده است که آژانس از راههای دیگری به وجود آنها پی برده بوده است(مثل مرکز فردو نزدیک قم).
ده- اسناد مربوط به تولید فلز اورانیوم از ترکیبات دیگر اورانیوم و طرح های فنی تبدیل فلز و قطعات کروی که در سلاح های اتمی به کار می رود، در اختیار یک شبکهی مخفی خارجی بوده است که به لیبی هم اسنادی فروخته است. احتمال دارد این شبکه اسناد مشابهای را به ایران هم داده باشد. یکی از اعضای این شبکهی مخفی که آژانس با او مصاحبه کرده در سال 2007 گفته است که اطلاعاتی مربوط به طرح های فنی سلاح های انفجاری هستهای به ایران هم داده شده است. آژانس نگران است که شاید ایران اطلاعات پیشرفته تری از آنچه که در سال 2004 به لیبی داده شده دریافت کرده باشد.
یازده- در این موارد لازم است که ایران شفافیت سازی کند.
دوازده- تولید چاشنی های انفجاری همزمان توسط ایران- اگر چه این وسیله کاربردهای غیر اتمی هم دارد- مایهی نگرانی آژانس است.
سیزده- ایران باید در مورد اقداماتی که به انجام آزمایشهای “هایدرو دینامیک” بر روی مواد انفجاری پر قدرت مربوط می شود توضیح دهد.
چهارده- آژمایشهای مدل سازی کامپیوتری که دو کشور عضو آژانس ادعا می کنند در سال های 2008 و 2009 انجام شده مایل نگرانی خاص آژانس است. ایران باید در مورد این ادعاها با آژانس همکاری کند. این مدل های کامپیوتری مربوط به موشک های حامل کلاهک های هستهای است.
ایران صحت مدارک الکترونیکی مربوط به این آزمایشها را رد کرده است.
هیچ یک از این موارد نمیگویند که ایران برنامهی هستهای نظامی دارد.
آیا ما به عنوان یک “ایرانی” نباید به اندازهی آمریکائیان مدافع کشور خود باشیم؟ آخر چرا دقت نمی کنیم که پشت همهی این داستانها دولت اسرائیل قرار دارد؟
استیون زونس- استاد علوم سیاسی دانشگاه کالیفرنیا- طی مقالهای ابراز نگرانی کرده است که كنگرهی امريكا تحت نفوذ كامل اسرائيل مشغول گذراندن لايحهای است كه بر اساس آن ديپلوماسى با ايران غير قانونی شود.
اینها به کنار، کارشناسان هستهای چه گفتهاند؟ کارشنان بسیار معتبر مانند رابرت کلی بازرس آژانس در عراق و آشنا به پروندهی ایران و سرینسیونی کارشناس معتبر اتمی و کارشناسان دیگر در مورد گزارش آژانس میگویند که مدرک جدید و موثقی که دال بر تایید قطعی نظامی بودن برنامهی هستهای ایران باشد، در آن وجود ندارد.
سیرینسیونی به صراحت میگوید: به نظر نمیرسد هیج گونه شواهدی دال بر وجود یک برنامه فوری برای ساختن یک کلاهک جنگی وجود داشته باشد. سوال این است که چرا شما به این نوع نظر های کارشناسان منتقد توجه نمی کنید؟
حال ببینید که گروهی از ایرانیان چگونه سخن گفتهاند. میفرمایند:
ایران از قرارداد ان پی تی تخطی کرده و به معاهدات بینالمللی بی اعتنایی کرده است.
برنامهی هستهای ایران مخرب است. برنامهی هستهای ایران دارای وجوه نظامی است.
انحراف برنامهی هستهای ایران به مسیر نظامی وارد مرحلهی تعیین کنندهای شده است.
برنامهی هستهای ایران در مرکز اقدامات تنش زا قرار دارد. ایران کانون های بی ثبات ساز را در سطح منطقه و جهان تقویت می کند. ایران صلح ستیزی را در سپهر جهانی دنبال می کند.
ایران شعلههای جنگ محتمل را بر خواهد افروخت. ایران تهدیدی علیه صلح و ثبات جهانی به شمار می رود. باید با برنامهی هستهای مخرب ایران مقابله کرد. در مخالفت با جنگ باید ایران بحران ساز را هدف اصلی قرار داد.
اما آژانس نگفته است که ایران از قرارداد ان پی تی تخطی کرده است. ایران در چارچوب “ان پی تی” عمل می کند. البرادعی زیر بار بیشتر از قرارداد ان پی تی نمی رفت، اما خواست اسرائیل فراتر از ان پی تی است. پس نزاع بر سر ان پی تی نیست. خواست اینها بازرسی از مکان هایی است که که خارج از ان پی تی است.
آژانس نگفته است که برنامهی هستهای ایران وارد مرحلهی نظامی تعیین کنندهای شده است. چگونه می توان به نام یک ایرانی چنین مدعیات بدون مدرکی را مطرح ساخت و کشور را در معرض تهاجم نظامی قرار داد؟ آیا از آژانس هم در این زمینه کارشناس ترند؟ آیا اطلاعاتی در این زمینه دارند که حتی آژانس هم فاقد آن است؟
آژانس نگفته است که ایران تهدیدی علیه صلح و ثبات جهانی به شمار می آید. براساس کدام شواهد و مدارک؟ ایران طی یکصد سال اخیر- حتی 33 سال اخیر- به هیچ کشوری حمله نکرده است. ایران از کدام “توان” برخوردار است که بتواند “صلح و ثبات جهانی” را تهدید کند؟ ببینید که بدون ارائهی هیچ شاهد و مدرکی می نویسند که ایران کانون های بی ثبات ساز در سطح منطقه و جهان را تقویت می کند.
آژانس نگفته است که با برنامه هستهای مخرب ایران باید مقابله کرد. کلیهی دول غربی- از جمله دولت آمریکا- گفته اند که ایران حق دارد از انرژی صلح آمیز هستهای استفاده کند. نزاع آنان بر سر این است که غنی سازی اورانیوم در داخل ایران صورت نگیرد،خواستی فراتر از ان پی تی.
کدام سیاستمدار خارجی گفته است که ایران با خطای محاسباتی خود شعلههای جنگ محتمل را بر خواهد افروخت. پس تکیه گاه اصلی در مخالفت با جنگ باید بحران سازان داخل حکومت ایران را نشانه رود.
با ارائهی کدام شواهد و مدارک به ضرس قاطع از “وجوه نظامی” پروژهی هستهای ایران سخن میگوئید و سپس فرمان صادر می کنید که ایران باید فوراً تمامی وجوه نظامی برنامه هستهای اش را تعطیل کند. سپس می فرمائید که این مدعای فاقد دلیل باید به عنوان یکی از خواست های جنبش دموکراسی خواهی ایران مطرح شود.
می فرمایند: “به اعتقاد ما وظیفهی نیروهای معتقد به دموکراسی و منافع ملی – سرزمینی ایران همسو کردن فشار های خارجی و مبارزات داخلی است.[ برخی دیدگاهها] در نهایت منجر به جدایی کامل مسیر رویارویی جامعه جهانی از مبارزات آزادی خواهانه مردم ایران می شود. ما مدافع حمایت سیاسی جامعه جهانی از مطالبات دموکراسی خواهانه در ایران هستیم”.
اولاً: ترور دانشمندان هستهای، انفجار مقرهای نظامی و تأسیسات هستهای ایران بخشی از “فشار خارجی” است. آیا شما معتقد هستید با این بخش از “فشار خارجی” نیز باید “همسو” شد؟
ثانیاً: اگر رژیم دربرابر “فشارخارجی” کوتاه آمد و با دولت های غربی به توافق رسید، چه چیزی عاید مخالفان مبلغ “همسویی” خواهد شد؟ برای برخی قدرت های منطقهای و جهانی هدف اصلی این است که موازنهی قوای منطقه به هم نخورد.
اگر برتری اتمی و نظامی اسرائیل به موازنهی قوا با کشورهای منطقه تبدیل نشود، از نظر آنان “خطر” مرتفع شده است. در این صورت وقوع این امر برای آنان که به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی هستند، چه دستاوردی حاصل خواهد شد؟
ثالثاً:گویی فرض بر این است که جمهوری اسلامی تسلیم “فشار خارجی” نخواهد شد. برخی “گروههای سیاسی” به آمریکا و اسرائیل پیام می فرستند که در صورت تهاجم نظامی به ایرارن برای سرنگونی رژیم، ما همراه شما خواهیم بود.
رابعاً: نمی توان فاقد “پایگاه اجتماعی” در ایران بود و از طریق “همسویی” با “فشار خارجی” آمریکا و اسرائیل خود را به آلترناتیو تبدیل کرد. این کار اگر هم شدنی باشد، معنایی جز کسب قدرت آسان از طریق قدرت خارجی نخواهد داشت.
در مورد سلاح های هستهای، آیا اساسا با این نوع سلاح های کشتار کشتار جمعی مخالف هستیم یا فقط با مسلح شدن ایران به آن مخالفیم ؟ یک بام و دو هوایی ها باید به روشنی توضیح دهند که آیا با خاورمیانهی عاری از سلاح های هستهای موافقند یا نه؟ کدام کشور منطقه است که با این ایده از اساس مخالف است؟
آیا شما با استدلال اسرائیل که باید انحصار سلاح هستهای در منطقه را در دست داشته باشد، باید برتری کیفی در سلاح های غیر هستهای بر بقیهی کشور های منطقه داشته باشد، باید سرزمین هایی را که با جنگ اشغال کرده هم چنان حفظ کند، و برای عدم تغییر این وضع هم می خواهد ایران را درگیر جنگ با آمریکا کند تا اساس قدرت ایران به عنوان کشور- مستقل از رژیم حاکم بر آن- تضعیف شود، موافقید یا مخالف؟
آیا به نظر شما خاورمیانهای که یک ایران “شکست خورده” و “تضعیف شده” در برابر تسلط عربستان سعودی بر منطقهی خلیج فارس، و تسلط نظامی آمریکا و اسرائیل بر کل منطقه، قرار بگیرد جای مناسبی برای رشد دموکراسی است؟
آیا در دو دههی گذشته که همین نیروها کم و بیش بر منطقه مسلط بودهاند در افغانستان و پاکستان دموکراسی رشد کرده است؟ در عربستان سعودی که به شدت با “فشار جهانی” همراه است بعد از سالها بحث و جدل ممکن است به زن ها اجازه دهند که رانندگی کنند!آیا منطقهای که چنین کشوری قدرت اصلی آن باشد دموکراتیک خواهد شد؟
==============
در همین رابطه: اگر جنگ اتمی آغاز شود (+)