آقای عباس عبدی یادداشت عجیبی در روزنامهی اعتماد (شمارهی امروز) نوشتهاند.
گمان میکنم با نزدیکتر شدن به مقطع انتخابات ریاستجمهوری سال آینده، لاجرم کنشگران سیاسی باید بهتدریج مواضع شفافتری اتخاذ کنند.
برداشت من از یادداشت آقای عبدی این است که ایشان میخواهند آقای خاتمی را از ورود به جرگهی انتخابات ریاستجمهوری، پرهیز بدهند.
خواهش میکنم شما هم نظراتتان را بگویید تا بدانم که آیا من درست فهمیدهام یا نه؟
متن یادداشت را از اینجا بخوانید.
گزیدهای از یادداشت را در ادامه ذکر میکنم.
==========================
…. اگر در جامعه رسم باشد كه بيشتر شخصيتهاي سياسي و تاريخي آن را بدنام و خطاكار و خيانتكار معرفي كنند، اين امر سبب سلب اعتماد از سياستمداران فعلي هم خواهد شد، زيرا بر حسب استقرار مردم درخواهند يافت كه اگر همه گذشتگان بر خطا بودهاند، منطقا شخصيتهاي فعلي و آينده نيز چنين خواهند بود.
بهعلاوه نفي اين شخصيتها چيزي جز نفي هويت سياسي و تاريخي مردم ايران نيست، چراكه همين مردم و جامعه در مقطع مربوط مثل پروانه بر گرد شمع همين اشخاص حلقه زده و پرواز ميكردهاند و نفي اين اشخاص چيزي جز نفي اين جامعه نيست.
از اين منظر به نيكي ياد كردن از آنان (گرچه نقد رفتار هر سياستمداري جاي خود را دارد) به نوعي نيك و محترم شمردن تجربه تاريخي اين مردم نيز هست و آنان را به آينده اميدوار ميكند.
با همين رويكرد بود كه در زمستان سال 1375 وقتي برنامه آقاي خاتمي براي شركت در انتخابات رياستجمهوري مورد بحث قرار داشت، بر اين نكته تاكيد شد كه آقاي خاتمي در طول مبارزات انتخاباتي خود، انتقاد چنداني از دورههاي پيشين نكند و بر نقاط منفي آنها تاكيد نشود و اين سنت زشت را كه هر كس براي جلب اعتماد مردم، عليه پيشينيان داد سخن ميدهد كنار بگذارد….
……..كم عمق بودن سنت پايدار سياسي، موجب بروز و شكلگيري رفتاري در سياست ميشود كه طرفين را در نوعي تقابل نسبي قرار ميدهد.
اين وضعيت هم بر رفتار ساختار قدرت و هم بر رفتار عناصر بيرون آن تاثير ميگذارد. در اين يادداشت فقط به خطاي روساي جمهور سابق! در كوشش براي كسب مجدد قدرت اشاره ميكنم كه به اين مشكل دامن زده است.
وقتي كسي رييسجمهور ميشود، به طور عادي در مرتبه بالاي سياسي قرار ميگيرد و نوعي اعتبار و سرمايه سياسي براي كشور و جامعه محسوب ميشود.
در نظامهاي جديد انتظار ميرود كه پس از دو دوره رياست، از قدرت كنارهگيري كند. اين امر موجب ارتقاي جايگاه معنوي و اخلاقي رييسجمهور ميشود و به نوعي فراتر از احزاب و گرايشها و گروهها قرار ميگيرد و در نتيجه به يك سرمايه سياسي و اخلاقي مهم تبديل ميشود.
حال اگر به هر دليلي (فارغ از قابل فهم بودن يا نبودن آن) مجددا وارد عرصه سياست شود، به ناچار خود را از آن جايگاه رفيع به عرصه رقابت وارد ميكند و در ميدان رقابت، چارهيي جز زدن و خوردن نيست و اينجاست كه آن اعتبار سياسي و اخلاقي وارد چالش انتخاباتي ميشود
به طور معمول در اين رقابت انتخاباتي بسياري از حرمتها رعايت نميشود. در نتيجه آن اعتبار سياسي و اخلاقي دچار ضعف و سستي ميشود و كسي كه قرار است در جايگاه رفيع رياستجمهوري باقي بماند، به يكباره تبديل به نامزد رقيب ميشود.
اين اقدام دو هدف ميتواند داشته باشد، يا قدرتطلبي است يا اين تصور كه مملكت در خطر است و من و فقط من! ميتوانم آن را از خطر نجات دهم.
روشن است كه هيچ كس هدف اول را آشكارا بيان نميكند ولي مردم هدف يا انگيزه دوم را باور نكرده و به آن روي خوش نشان نميدهند، زيرا تجربه ايران نشان داده كه رييسجمهور سابق وقتي وارد انتخابات جديدي شود، پيروزي را در آغوش نميگيرد.
تجربه آقاي هاشمي و خاتمي در اين زمينه گوياست.
هرچند آقاي خاتمي به دلايلي كه جاي بحث آن اينجا نيست در ميانه راه و به درستي از ادامه اين مسير انصراف داد. ولي به گمان من تجربه آقاي هاشمي، هم در انتخابات مجلس ششم و هم در انتخابات سال 84 به خوبي گوياي واقعيت فوق است.
كسي كه جايگاه رفيع رياستجمهوري را تجربه كرده، نميتواند با داخل شدن در رقابت انتخاباتي و مجلس انتظار رعايت حرمت آن جايگاه را از سوي رقباي خود، مثل قبل داشته باشد.
اگر يك روحاني و كشيش محترم و عاليمقام در بازي فوتبال وارد شود، در زمين بازي نبايد انتظار داشته باشد كه اعضاي تيم رقيب با او همانطور رفتار كنند كه در كليسا يا مسجد رفتار ميكنند و اگر يك پشتپا خورد و افتاد، ديگر انتظار نداشته باشد كه ميتوان در مجلس يا كليسا، همان روابط و احترام گذشته را تداوم داد.
در واقع تا حدي حرمت امامزاده را بايد متوليان آن حفظ كنند.
مقايسه كنيد وضعيت ولاديمير پوتين را در دوره اخير با دورههاي قبلي رياستجمهورياش، و همه اينها را مقايسه كنيد با قدرت و نفوذ نلسون ماندلا كه فقط يك دوره رياستجمهوري را پذيرفت؛
نقش ماندلا پس از رياستجمهورياش، كمتر از نقش يك رييسجمهور نبود و هنوز هم نيست.
اگر آقايان خود را از مجادلات سياسي كنار كشيده و ارتفاع ميگرفتند، حتما ميتوانستند در مواقع لزوم گرهيي از مشكلات كشور را باز كنند، ولي به دليل اين نحوه رفتار، خودشان هم تبديل به جزيي از گره شدهاند كه معلوم نيست چه كسي بايد آن را باز كند.
آنچه نوشتم، فقط يك وجه ماجراست، هرچند اهميت آن در شكلگيري اين وضع كمتر از شرايطي است كه به ساخت سياسي و حقوقي قدرت مربوط ميشود.
با سلام. بعید است خوش باور ترین اصطلاح طلبان، بتوانند حتی تصور ورود آقای خاتمی به عرصه انتخابات را بنمایند. ساده ترین دلیل آن عدم عبور ایشان از فیلتر نظارت استصوابی شورای نگهبان است. به راستی آیا یکی از سه رأس هرم سران فتنه چنین امکانی خواهد یافت؟! تصور می کنم این یادداشت نقدی به عدم حضور آقای خاتمی و استفاده از ظرفیت گسترده و شخصیت محبوب جهانی ایشان در اجلاس سران بوده است. به راستی در جایی که شخصیت های ناشناخته ای به این اجلاس دعوت شدند، جای نماد صلح و دوستی در این اجلاس خالی نبود؟!
[پاسخ]
پویا نعمتاللهی پاسخ در تاريخ شهریور 13ام, 1391 21:00:
سلام آقا مهدی
ممنونم از این تحلیل.
من واقعاً به اینجای قضیه فکر نکرده بودم.
دستتان درد نکند.
[پاسخ]