در این یكی دو هفتهی اخیر، فرصت مناسبی برای مطالعه پیدا شده بود. مجموعا هفت کتاب (همه داستان کوتاه) خواندم که از مهمترینشان باید از «کافه پیانو» نوشتهی فرهاد جعفری، «برف و سمفونی ابری» نوشتهی پیمان اسماعیلی (قبلا از اسماعیلی کتاب «جیبهای بارانیات را بگرد» را خوانده بودم و البته در همین وبلاگ هم در موردش حرف زدهام) و «مرگبازی» نوشتهی پدرام رضاییزاده یاد کنم.
هر دو کتاب به مقولهی مرگ پرداختهاند و راوی عناصری از زندگی عمومی مردم در ارتباط با این پدیده هستند. حال این عنصر میتواند یک عذراییل در قالب تن و بدن و افکاری انسانی باشد و چه دستنوشتههای انسانی که زیر بارش برف در یک منزل مخروبه، انتظار مرگ را میکشد.
اما تاثیرگذارترین کتاب، همین «کافه پیانو» بود. من از اینسو و آنسو در مورد این کتاب خیلی میشنیدم و میخواندم. کتاب در عرض شش ماه به چاپ هشتم رسید. راستش من تصمیمی برای خواندن این کتاب نداشتم ولی چون چند روزی تعطیل بودم و موجودی کتابم هم ته کشیده بود، بهناچار ان را خریدم و بعد از مطالعه هم فهمیدم که چه اثر قشنگ و قابل تاملی بوده است. شکل روایت در قالب مجموعهای از داستانهای کوتاه در دل یک قصهی بزرگتر است که تقدم و تاخر داستانها هم رعایت شدهاند.
راوی داستان، روزنامهنگاری است که بهخاطر تعطیلی و فروش نرفتن مجلهاش، ورشکسته شده و به دلیل اجبار برای پرداخت مهریهی زنش (که البته همدیگر را خیلی دوست دارند؛ ولی نمیتوانند با هم زندگی کنند و دلیلش را هم در طول کتاب به درستی متوجه میشویم)، ناگزیر از افتتاح یک کافی شاپ شده و بیشتر داستانهای کتاب هم شرح ارتباط راوی با مشتریان کافه (به همراه گریزی که راوی به زندگی خصوصی خودش میزند) است.
در کتاب مى توان دو گونه نوشتن نیمه رسمى و شکل محاوره اى تر را مشاهده کرد . گفتگو درباره فاصله اى که در زبان گویش و نوشتار فارسى به وجود آمده کارى جالب است که نیاز به تحقیق و بررسى بسیار دارد اما نکته اى که به نظر مى رسد در چارچوب قرار دادى نا نوشته مورد توافق بسیارى از نویسندگان امروز واقع شده همین نگارش نیمه محاوره اى است که نه محاوره اى است و نه نوشتارى .
فرهاد جعفرى این کتاب را به خواهرش فریبا و هولدن کالفیلد، شخصیت اصلى کتاب ناتور دشت نوشته جى.دى.سلینجر، تقدیم كرده است. جعفرى سلینجر را بسیار دوست دارد و معتقد است او و هاینریش بل در کار نویسندگى اش نقش بسیار داشته اند.
خواندن این کتاب را به همه توصیه میکنم. قابل ذکر اینکه این روزها در مورد خود فرهاد جعفری مطالب زیادی میبینم. عدهای در تحسین او و عدهای هم در جهت تخریبش قلم میزنند. ولی من معتقدم میشود که بدون توجه به این مسائل و حاشیهها هم از خواندن کتاب لذت برد.
جالب آنكه نویسندهی کتاب کافه پیانو معتقد است که هیچ نقدى چه مثبت و چه منفى بر او اثرگذار نیست چرا که در شیوه نگارش اش و آنچه مى نویسد هیچ نقش خودآگاهانه اى ندارد و تنها مانند ماشین فکسى است که نوشته اى از پیش نوشته را به روى کاغذ چاپ مى کند.
گفته بودىد به كسى توهىن نكنىد اما همىن آقاى فرهاد جعفرى توى رمان كافه پىانو به خىلى ها توهىن كرده.كسى كه توهىن مىكنه باىد بهش توهىن كرد.
[پاسخ]