این بازیهای وبلاگستانی هم خوب چیزی از آب درآمده است.
حداقلش برای ما که در فضای مجازی به دنبال مخاطب جدی هستیم، کمک خوبی برای تفاهم متقابل است. مگر نهاینکه در این وبلاگها، باید حرفهایی را زد و شنید که شاید مجالی برای طرح آنها در فضای واقعی نباشد.
جالب است که قبلترها، این دنیای مجازی، فقط معبری بود برای ورود به حقیقت. به قول صائب:
دلیل عشق حقیقیست عشقهای مجاز
به آفتاب رسد شبنم از نظارهی گل
بگذریم! از آن موقع که به بازی «شب یلدا» دعوت شدم (و مجبور شدم پنج واقعهای را که تا حالا برای کسی نگفتهام، برای مخاطبانم بنویسم) و بعدتر؛ وقتی که به بازی «هفت آرزو» فراخوانده شدم که طی آن، هفت آرزوی بزرگام را برای همه فاش کردم، حالا با پای بیجوراب، پریدم وسط «ناشربازی» چند دوست فرهیخته که بله! ما هم نظر داریم و…
البته باید این را از عجایب دنیای وبلاگنویسی دانست که هرکسی به خود اجازه دهد در حوزههای گوناگون و غیرتخصصی مطلب بنویسد. من هم به روال کلی این قاعده از این حکم مستثنی نیستم و در این میان، نباید از بزرگواری جناب آقای عابدی غفلت کنیم که این بندهی ناچیز را هم دعوت کردند.
موضوع بحث هم به معرفی ناشرهایی مربوط میشود که دوستشان داریم.
راستش اولین بار که آن مطلب را دیدم، رفتم و یواشکی یک فقره کامنت گذاشتم و نظری دادم. بعد دیدم که ایشان از سر لطف، این بنده را هم وارد بازی کردند.
فیالواقع اگر در سایتشان چیزی در این مورد نمینوشتند، من هم بیخیال قضیه می شدم که اساسا در کنار ایشان و سایر دوستان صاحبنظر، چیزی جز شرم حضور نداشتم. به قولی:
شاه اگر لطف بیعدد راند
بنده باید که حد خود داند
اما اینبار به مصداق رعایت حق همکاری (و خصوصا اینکه ایشان در همان جریدهای قلم میزدند که بنده هم) و همچنین به لحاظ اجابت دعوت، چند خطی مینویسم؛ والا ما کجا و جناب عابدی کجا.
نکتهای که مایلم اشاره کنم این که اساسا این حقیر در حوزهی ادبیات، چیزی جز یک مخاطب عام نیستم و از این حیث؛ هرگونه نظر و یا ابراز عقیدهی من صرفا در همین چارچوب قابل فهم خواهد بود (شما بخوانید غیرکارشناسی).
اما بعد از این مقدمهی طولانی، برسیم به اصل مطلب:
من روزنامهنگار حوزهی نفت و اقتصادعمومی هستم. اما خب! مثل بیشتر هموطنان عزیز، علاقه به ادبیات را در ذات و سرشت دارم. ژانر (یا همان گونه)ی ادبی مورد علاقهی من، داستان کوتاه است که در این سه چهار سالهی اخیر بهشدت اخبار و رویدادهای این حوزه را دنبال میکنم.
به لحاظ علاقه، کمتر پیش میآید کتابی در این ژانر منتشر شود و من حداقل از انتشارش آگاه نشوم.
خوشبختانه، اغلب مؤسسات انتشاراتی هم مجهز به سایت اینترنتی بوده و همه میتوانیم آخرین فهرست کتابهای منتشره را ببینیم.
اما در یک کلام و با توجه به مختصات علایق شخصیام، اگر قرار باشد دست به انتخاب بزنم، اول انتشارات «چشمه» را و بعد هم انتشارات «ققنوس» را برمیگزینم.
شاید بیش از 90 درصد خریدهای من هم از این دو باشد؛ هرچند نباید به هیچ عنوان منکر تلاشها و زحمات عزیزان در سایر انتشاراتیها بود.
جا دارد در پایان، مجددا از جناب عابدی بابت دعوت (احتمالا ناخواسته)شان، تشکر کنم.