غزل زیبایی از خانم مژگان عباسلو را با هم بخوانیم:
میخواست با تو رخت سفر در بیاورد
از چشمهای خیس تو سر در بیاورد
«من آمدم» بگوید و اندوه کهنه را
از ذهن خاکخوردهی در، در بیاورد
میخواست جوجه باشد و هی جیک جیک جیک…
در آسمان عشق تو پر در بیاورد
حتی اگر عقاب ببارد از آسمان
حتی اگر که عشق، پدر در بیاورد
سخت است جوجه باشی و دیوانگی کنی
این بار مرگ، دبه اگر در بیاورد…
سلام
تازه امروز تونستم فندکهای فانتزی رو بخونم. فرصت میخوام تا نظر بدم؛فرصت!
[پاسخ]
سلام
شعر زیبایی بود.
ازتماس ومحبت شما ممنونم
[پاسخ]