دیروز شاهد بحث خیلی خوبی در حوزهی اندیشه بودم.
سخنران میگفت:
«بزرگترین اشتباهی که در این سال ها به خورد ما داده شده، این است که ادعا کنیم:
باید به عقاید همه و همهی عقاید احترام گذاشت»
سخنران مربوطه میگفت با توسل به همین انگاره بوده که سعی میشده به همهی ما یاد بدهند که باید به همهی عقاید احترام گذاشت.
در حالی که این گزاره، از اساس اشتباه است.
درستتر این است که بگوییم:
باید به حق داشتن اختلاف در عقاید، احترام گذاشت.
مثال خوبی هم زد.
میگفت مثلاً یک نفر عقاید مذهبی دارد و من ممکن است این عقاید را نداشته باشم.
من الزاماً نباید اعتقاد داشته باشم که همهی عقاید طرف مقابل درست است.
بلکه باید بر این اعتقاد داشتم که حق اینکه طرف مقابل من، دارای عقاید مختلفی در قیاس با من باشد، محترم است و من باید صرفاً به این «اختلاف نظر» احترام بگذارم و نه به خود آن نظر (عقیده).
کمی فکر کردم و دیدم حرف حسابی است.
شاید به این ترتیب، بنیان خیلی از حوزههی تفکر ما هم منقلب شود.
دوست داشتم بدانم شما در این زمینه چه نظری دارید؟
جالبه!
تا به حال اینطوری به قضیه نگاه نکرده بودم.
پیش می اومد که با عقیده کسی مخالف باشم و دلیل محکمی هم داشتم اما خودم رو با این تعبیر قانع می کردم.
مث که باید بعضی چیزا رو از نو یاد بگیرم.
مرسی که به اشتراک گذاشتید.
پ.ن : سخنران کی بود؟
[پاسخ]
پویای عزیز حرف آن سخنران کاملا درست است چرا که که جهان پیرامون ما یک “منطق همگانی” یک “دو دوتا چهارتای ریاضی” ندارد… بلکه “حقیقت” امری درون گفتمانی است و “حقیقت شما” بسته به این دارد که شما درون کدام “گفتمان” یا نظام فکری باشید.. پس یعنی ما با یک حقیقت خالص و ناب طرف نیستیم ما با “حقیقتها” طرف هستیم….
پس من میتوانم طرفم را نقد کنم، ابراز مخالفت کنم اما این حق را ندارم که او را تادیب و به راه راست هدایت کنم. چون او هم حق دارد طور دیگری بیندیشد و نظام فکریاش با من متفاوت باشد…
این تفکر از دل “پست مدرنها” و “پساساختارگراها” بیرون آمده اصولا اگر ما این تفکر را در گفتگو و زندگی خود وارد کنیم احتمالا دنیای زیباتری خواهیم داشت. ولی ما “حقیقت باوران” بعید است تن به چنین تفکری بدهیم.اما مگر آرزو کردن عیب است؟
[پاسخ]
پویا نعمتاللهی پاسخ در تاريخ شهریور 24ام, 1391 11:19:
آقای رادمنش عزیزم.
من هنوز در شوک به سر میبرم.
من تا الان به گزینهی اول باور داشتم و حالا دارم به گزینهی دوم باور میآورم.
یک حالت گیجی است.
پس این همه ژست روشنفکری که قبلاً میدادیم چه میشود.
ممنونم
[پاسخ]
آفرین، به روشنفکر اشاره کردید. وقتی با “حقیقتها” طرف هستیم دیگر روشنفکر به چه کار میآید؟
آن روشنفکر عام، آن روشنفکری که حقیقت را در دست داشت، آن روشنفکری که مینشست و پرده جهل را کنار میزد در این تفکر مرده است… این تفکر به روشنفکر خاص سلام میکند آن روشنفکری که میکروفیزیک قدرت را بررسی میکند آن روشنفکری که دنبال حاشیهای هاست آن روشنفکری که میداند ما با دنیای حقایق سرو کار داریم….
بله حق با شماست اصولا کسی که با نگاه “حقیقت های مختلف” به جای یک “حقیقت ناب و خالص” مواجه می شود در موضعی سخت، عجیب و بدبینانه قرار میگیرد. کم هستند کسانی که این نگاه را قبول دارند اغلب سعی میکنند با رویای یک حقیقت خالص زندگی را سپری کنند.
یک تجربه را حالا با شما شریک شوم: ما همه به اشتباه فکر میکنیم که نگاه حقیقت باور فقط مخصوص دین داران است و بقیه در جستجوی حقیقت هستند اما بنده بعد از گفتگوهای زیادی که با دوستان “آتئیست” داشتم متوجه شدم “حقیقت آنها” غیرقابل نقدتر و مومنانه تر از دین داران است.حقیقت همیشه با ما خواهد بود با هر مرام و مسلکی ما حقیقت خویش را خواهیم داشت اما آیا روزی قبول خواهیم کرد ما یک حقیقت یکدست، استعلایی، یکپارچه و همگانی نداریم؟ نمیدانم 🙂
شاد باشید پویای عزیز.
[پاسخ]
پویا نعمتاللهی پاسخ در تاريخ شهریور 24ام, 1391 15:54:
سلام رضا جان
راستاش شما که صاحبنظر حوزهی اندیشه هستی، نظرات عمیقی داری.
اما در هر حال خوشحالم که مخاطبین جدی و خیلی خوبی دارم که از همصحبتی با آنها چیزهای زیادی دستگیر حخودم میشود.
از تو خیلی ممنون هستم که با تعمیق یافتههای من کمک میکنی
[پاسخ]
بسی زیبابود… این حرفی بود که من چند ماه پیش بهش رسیدم و واقعا خیلی از دوگانگی ها رو توی رفتارامون میتونه حل کنه…
[پاسخ]