مخاطبان ادبیات، به طور کلی از دو دسته خارج نیستند. یا مخاطبان عام هستند و یا مخاطبان خاص.
من از دستهی اول بودم. خب! روزنامهنگار حوزهی نفت و اقتصاد عمومی را چه به ادبیات؟
اما موضوع به همین سادگی هم نبود.
علاقهی خاصی به نوشتن داستان کوتاه داشتم و چند سالی میشد که این حوزه را جدیتر گرفته بودم.
مدتها بود که قید فضای حقیقی را زده بودم و بیشتر در محیط مجازی به دنبال همصحبت میگشتم.
دنبال کسی بودم که دغدغههایی از جنس من را بفهمد و یا حداقل اگر برایشان تره هم خرد نمیکند، حداقل به آن دغدغهها شک نکند.
واقعیتاش اینکه اشخاص زیادی را در محیط وب نمیشناختم. بعضیها اصلاً آشنایی خاصی با این محیط نداشتند و بعضیها هم در فکر سایتهای ادبی خودشان بودند و دلمشغولیهای دیگری داشتند که قاعدتاً جایی در بین آنها برای من پیدا نمیشد.
گذشت و گذشت… تا سایت خوابگرد را پیدا کردم.
به عنوان اولین تماس، ای.میلی برای آقای شکراللهی ارسال کردم و یکی از مشکلات خودم را در حوزهی ادبیات و داستان کوتاه با ایشان در میان گذاشتم. درخواست داشتم که به دلیل رفت و آمد کارشناسان و نویسندگان به این سایت، سؤال من را منتشر کنند تا بلکه پاسخ مناسبی پیدا کنم.
البته این اتفاق افتاد و پاسخهای متعددی از جانب بازدیدکنندگان واصل شد که کمک خوبی بود.
برای خود من هم جای تعجب بود که چطور درخواست من را اجابت کردند.
حالا مدت زیادی از آن موقع میگذرد.
رضا شکراللهی برای من از آن جمله آدمهایی بود که خودشان از صدا و تصویرشان بزرگترند. معمولاً خبرهای زیادی از این آدمها در اینجا و آنجا نمیشنویم و نمیبینیم. اما میتوانی رد پایشان را راحت پیدا کنی.
قبول دارم که معمولاً رابطههای سرد و سطحی و بدون خلاقیت در اطرافمان موج میزند. رابطههایی گاه کشدار و خسته کننده و گاه کوتاه و بیعمق.
اما رابطهی من و «خوابگرد» و آدم پشت این سایت، از این جنس نبود.
صادقانه بگویم. حضور من در سایت خوابگرد، به مثابهی حضور در یک دورهی فشردهی کلاس آموزشی آشنایی با مبانی ادبیات داستانی بود. چه آن هنگام که خودش چیزکی در سایت مینوشت، چه آن موقع که لینکدهی سایتاش را مرتباً به روز میکرد؛ چه آن زمانهایی که بخش معرفی کتاب داشت و و چه آن وقتی که با حوصله و تدبیر، جواب ای.میلهایت را میداد. به عبارت دیگر فقط با یک کلیک در این سایت، میتوانستی از ماوقع عرصهی ادبیات کشور مطلع شوی. یا دوستانی بهتر از آب روان پیدا کنی.
هرچند این شاگرد حقیر، به هیچ جا نرسیده و همینطور بیهدف دارد به دور خودش میچرخد، اما حالا که سایت خوابگرد فیلتر شده، باید به احترام این استاد، کلاه از سر بردارم و دست به سینه سر جایم بنشینم.
دوستاش دارم و به او افتخار میکنم.
خب ، معنی اش این است که : پس هیچ جور دیگر نمی توان دید.
[پاسخ]
پویا نعمتاللهی پاسخ در تاريخ بهمن 4ام, 1388 10:48:
سلام آقای پیوسته.
یعنی چی؟؟
[پاسخ]
مسعود پاسخ در تاريخ بهمن 6ام, 1388 8:32:
سلام
می خواهم بگویم همین خوابگرد ، ازجمله مجاری معدود و محدود تنفس خوانندگان و مخاطبانش بوده و نسبتا میشد با مرور صفحات خوابگرد ، به خواننده خفقان زده، امان دم و بازدم داد. وقتی خوابگرد هم برتافته نمی شود یعنی اینکه اینجا چیزی نبین و چیزی نگو وچیزی ندان .
انگار فرستنده و گیرنده پیام ( هردو) ، در میدان مین در حال بده و بستان پیام اند .
[پاسخ]
خیلی مضحک است که این سایت فیل*تر شده. من هم از سایت خوابگرد خیلی استفاده کرده ام و چیزهای زیادی یاد گرفته ام.
[پاسخ]
سلام. فکر کنم ما خودمان هم اسیر این فیلتر شده ایم و مدام با خط و ربط های فیلتر های دیگر ساخته و خود ساخته، خود را هماهنگ می کنیم. در هر حال دیگر نمی توان آن سایت را دید!!! چون جرم است!!! اگر هم جرم نبود باز محکوم بودیم
[پاسخ]
رابطههایی گاه کشدار و خسته کننده و گاه کوتاه و بیعمق….
سلام
متاسفم از فيلتر شدنش خيلي خيلي سايت خوبي بود
[پاسخ]
باید هم برداری چون این آقا سرتیپ دوم پاسدار بخش فرهنگی وزرات اطلاعات است و فعلا ویراستاری جلسه های داخلی و مهم ضدا و سیما را هم به عهده دارند. دیر یا زود همه چیز را می فهیمد. هم در باره ایشان وهم احمد غلمی و مهدی یزدانی خرم و ایمرحسین خورشید فر و علی شروقی
[پاسخ]
سلام.من هم تشنه هستم که از مطالب شما در خصوص داستان نویسی استفاده کنم.من را یک جوری به سایتتان مرتبط کنید.ممنونم
[پاسخ]