شاعران، لایروبی انسان را تعهد کرده‌اند

در خبرها آمده بود که احمد عزیزی به‌سختی نفس می‌کشد.

======================================


یک گله گله از چشم‌هایت به دل دارم.

«هرکسی از ظن خود شد یار من» را غر زده‌اند.

«هرچه پیش آید، خوش آید» تصادف کرد.

«باری به هر جهت» خالی شد.

«ای برادر تو همه اندیشه‌ای»، به سرش زد.

«الا یا ایهالساقی» شکست.

همه، «که همچو چشم صراحی خون‌ریز است» می‌خورند.

آن بچه‌هایی که تا دیروز همه‌ی وقت‌شان در «صفً کانهم بنیان مرصوص» می‌گذشت، حالا دارند آدامس غفلت می‌جوند.

قحط فلسفه است. گرانی محبت است. یک قطره عرفان گیر نمی‌آید. یک دانه درخت پیدا نیست. یک مشت گیسوی یار به‌دست نمی‌آید.

چشم یار، بازار سیاه است. هجران، بیداد می‌کند. بچه‌ها حرف بزرگ‌ترها را استفراغ می‌کنند. دخترها، بلوزشان را از بلوغ‌شان بیشتر دوست دارند.

هیچ‌کس جهان را تر و خشک نمی‌کند. هیچ‌کس سراغ مروت را نمی‌گیرد.

انگار عشق، آب‌ شده توی چشم‌های تو!

انگار حقیقت، ما را نفرین کرده است.

انگار مژگان یار، ما را چشم زده است.

انگار انگوری در مخیله‌ی خم نیست.

هر منافقی می‌گوید خیام کافر است.

هر لاتی، حافظ را هم‌پیاله‌ی عمه‌اش می‌داند.

هر جوجه‌ماتریالیستی، مولانا را اومانیست فرض می‌کند.

هر الاغی تدریس فلسفه می‌کند.

ه نره‌خری کلاس آواز باز می‌کند.

همه کلاه سرشان را به احترام همدیگر برمی‌دارد.

شنیده‌ام شامپوی شیره وارد شده است.

هر وزارت‌خانه‌ای یک دوش اختصاصی روشنفکران دارد…

می‌گویند سروش، نسبی شده است…

چراغ فلسفه، فردید ندارد.

توی کتاب‌های جعفری، اسفناج می‌پیچند.

شاعران کابوس یدالله رویایی می‌بینند. عشق را می‌گذارند برهنه به خیابان بیاید. ناموس عریانی را رعایت نمی‌کنند. لنگ النگوهاشان را بیرون انداخته‌اند و به خیابان می‌آیند. این‌ها عشق را هالو فرض کرده‌اند. این‌ها، زیبایی را با زنان هرجایی عوضی گرفته‌اند. این‌ها همان‌هایی هستند که لوازم یدکی هوس وارد می‌کردند.

بعضی‌ها می‌خواهند بی‌کفایتی سیاستمداران را به حماقت مردم تعبیر کنند.

نخیر! الان هیچ‌چیز گران نیست جز شعور. شما خودتان نرخ تبسم را بالا برده‌اید.

من می‌گویم مردم باید همه‌ی شاعران را به‌پای میز محاکمه بکشند. شاعران، مسئول قاصدک‌ها و پرندگانند.

شاعران، برادران گرسنگی و خواهران عشق‌اند. شاعران، لایروبی انسان را تعهد کرده‌اند…

======================
برگرفته از کتاب «رودخانه‌ی رؤیا» نوشته‌ی آقای احمد عزیزی

مطالب مرتبط

یک دیدگاه در “شاعران، لایروبی انسان را تعهد کرده‌اند

  1. چه متن زیبا و تاثیر گذاری بود
    من احمد عزیزی را دوست دارم ولی تنها دو کتاب بیشتر از وی ندارم حتما سعی میکنم کتاب رودخانه رویا رو تهیه کنم امیدوارم هر چه زودتر از رنج و درد رها شود .

    [پاسخ]

  2. نویسنده دارای افکاری متضاد و پریشان است از بی روحی حاکم بر جامعه که محصول اجرای احکام اسلامی است افتقاد می کند در عین حال تفسیر من درآوردی ماله کشان مذهبی از بزرگان شاعر و فیلسوف غیر مذهبی را به قول خودش استفراق می کند. چنان مرموز گفتار میکند انگار انتظار دارد که غیراز مخاطبان کم سواد وغیر صاحب نظر (همچون خودش) مخاطب دیگری هم برای پریشان گوییهایش وجود داشته باشد.

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *