مرحوم جعفر شهری در مجموعه کتابهای «تهران قدیم»، روایت جالبی از امامزادهی فعلی موجود در خیابان شیخهادی تهران نقل میکند که خلاصهاش این است:
این امامزاده، نه تنها به رفع حاجات و درمندان تهرانی و اطراف تهران مشغول بوده، بلکه حتی معجزاتی در سطح جهانی داشته و به رفع و رجوع آلام و مشکلات سایر ممالک دنیا نیز میپرداخته. از جمله در یک قضیه که روابط ایران و آمریکا رو به بهبود میرود و قراردادی هم در حال امضا بوده (یادم نیست قرارداد چه بوده؛ اگر اشتباه نکنم یک قرارداد نفتی درهمانزمانهای قدیم) که انگلیس از این وضعیت بسیار ناخرسند و در پی تیره کردن روابط دو کشور برمیآید. در این اثنا یک نفر توریست آمریکایی به تهران آمده بود و از قضا علاقهی وافری به معماری امامزادهی موجود در خیابان آشیخهادی نشان میدهد. در تمام این مدت، نمایندهی سفارت انگلستان هم فرد مزبور را زیرنظر گرفته است.
این آقای توریست برای بار دوم با در دست داشتن یک دوربین برای عکاسی از معماری امامزاده ، به آن محل مراجعه کرده و کار عکاسی را آغاز میکند. نمایندهی سفارت انگلستان هم فرصت را مغتنم شمرده و به محض انعکاس اولین فلاشهای دوربین (منظور فلاشهای احتراقی آن موقع است)، بلافاصله عدهای با تحریک فرد انگلیسی، فریاد وا دینا و وا اسلاما برداشته که اجنبی نجس، فضای مطهر امامزاده را آلوده کرده و …
عکاس بیچاره که به وحشت افتاده بود، فرار را بر قرار ترجیح داده و مردم هم پشت سرش به راه افتادند و خلاصه او را در زغالدانی یک قهوهخانه به دام انداخته و کشتند.
بنابراین همیشه میگویند که امامزادهی واقع در آن خیابان، برای سایر ممالک هم کارسازی میکرده است.
حالا حکایت همین نیروی انتظامی خودمان است که برای برخورد جدی با گروهکهای تروریستی در خاک پاکستان، اعلام آمادگی کرده. بدین مفهوم که نیروی فوقالذکر، پس از فراغت از برخورد با اراذل و اوباش و دزدی و فحشا و جنایت و برقراری کامل امنیت اجتماعی، به فکر کارسازی و رفع مشکلات سایر ممالک (و البته حقتقدم با همسایگان خواهد بود) افتاده است.
===========
پانوشت: داستانی که در مورد توریست آمریکایی گفتم، واقعی است و البته متاسفم که نتوانستم به شیوایی مرحوم شهری آن را ادا کنم.