در این یادداشت سعی داشتهام نگاهی به وضعیت نابهسامان حوزهی پالایش و تهیه و تولید فرآوردههای نفتی داشته باشم.
این یادداشت در شمارهی امروز روزنامهی شرق منتشر شده است.
==========================
دولت احمدینژاد از همان موقعی که قصد تصدی دولت را داشت؛ خوابهایی برای صنعت نفت دیده بود…
بههمینخاطر ابتدا با شعاری بزرگ وارد عرصه رقابتها شد ….. . او وعده برخورد با «مافیای نفتی» را داد.
بدیهی است اغلب مردم که میدانند بخش زیادی از پول و بودجه مملکت از نفت بهدست میآید، دچار این تصور میشدند که «هرکجا پول بیشتری باشد؛ قاعدتا مافیای بزرگتری هم وجود دارد!»
مافیایی که حالا بعد از هشتسال پایان کار احمدینژاد هنوز از افشای نام آنان خبری نیست و مستندی درباره وجود و حضور آنان منتشر نشده است.
درواقع این ادعا، نشانهای از نوع نگاه احمدینژاد و مردان او در عرصه نفت بود.
بعدها برخی از همین مردان، آسیبهای جدی به صنعت نفت وارد آوردند؛ به گونهای که یکی از نمایندگان مجلس برای توصیف وضعیت فعلی صنعت نفت از عبارت «فاجعه» استفاده کرد.
در این میان برخی رسانههای اصولگرا مدام به عملکرد بیژن زنگنه در دوران وزارتش انتقاد میکنند. یکی از مواردی که به عملکرد زنگنه تشکیک روا داشته میشود؛ همانا مدیریت او در بخش پالایشی است.
میزان مصرف بنزین در کشور در سال 1376 قریب به 12میلیاردو 500میلیونلیتر بوده و در سال 1384 به حدود 24میلیاردونیممیلیونلیتر رسیده است.
یعنی در عرض هشتساله، میزان مصرف بنزین تقریبا دوبرابر شده است.
در همین بازه، آمارها بیان میدارند که تولید بنزین فقط 50درصد رشد داشته است.
از حیث واردات؛ میزان واردات بنزین در همین فاصله زمانی اما حاکی از یک رشد چهاربرابری است.
اما این موضوع؛ چه ارتباطی میتواند با عملکرد وزیر نفت داشته باشد؟
برای توضیح این ارتباط؛ بهتر است ابتدا نگاهی به عملکرد صنعت پالایشی در دوره احمدینژاد داشته باشیم.
از سال 1384 میزان عملکرد افزایش ظرفیتی پالایشی کشور باید در سال 1388 به مرز حدود یکمیلیونو908هزار بشکه میرسید.
اما فقط میزان یکمیلیونو707هزار بشکه از آن محقق شد
بهطور متوسط، برنامه چهارم رشد متوسط «4/5»درصدی را مدنظر داشته که از این حیث فقط میزان رشد «1/5»درصدی محقق شده است.
به بیان آماری، طی سالهای دولت نهم، فقط حدود 124هزاربشکه به ظرفیت پالایشی اضافه شده که به اینترتیب فقط 38درصد از اهداف برنامه محقق شده است.
با این حال، برنامه پنجم هدف سنگینتری را فراروی صنعت نفت قرار داد.
در حالی که در برنامه چهارم، میزان مورد نظر در افزایش ظرفیت پالایشی حدود 324هزاربشکه بوده؛ اما در برنامه پنجم این میزان به حدود 776هزاربشکه رسید (یعنی حدود دوبرابر آنچه که برای برنامه چهارم درنظر گرفته بود).
عجیب است که چرا برنامهنویسان پنجم؛ با توجه به آنچه که عملا تحقق یافته است؛ چنین هدفی را برای صنعت نفت مقرر کردهاند؟
جالب است که در سال پایه برنامه پنجم (یعنی سال 1389)؛ میزان عملکرد در افزایش ظرفیت پالایشی؛ در مقایسه با سال آخر برنامه پنجم (سال قبل از آن) کمتر بوده است!
اما این وضعیت در سال 1390 (یعنی سال اول برنامه پنجم) رو به بهبود گذاشته است.
قرار بوده که برای سال 1390 میزان افزایش ظرفیت به میزان 1795هزاربشکه باشد؛ اما فقط از 1695هزاربشکه به مرز 1748هزاربشکه میرسد (یعنی حدود فقط 55هزاربشکه).
به عبارت آماری؛ فقط نیمی از اهداف برنامه در سال اول آن به وقوع میپیوندد.
در سند برنامه پنجم، احداث و تکمیل دو پالایشگاه (یعنی پالایشگاه «ستاره خلیجفارس» و پالایشگاه «پارس شیراز» مورد توجه قرار گرفته است. با این حال هنوز این دو پالایشگاه به مرحله تولید و فعالیت نرسیدهاند.
گفته میشود این دو به طور توامان قادر هستند که خوراک بالغ بر 490هزاربشکه در روز را پذیرا باشند.
اما بیمناسبت نیست که مرور کنیم دولت احمدینژاد چه عملکردی درخصوص تولید بنزین داشته است.
قرار بوده که تولید بنزین از سال 1384 تا 1388 از میزان 39میلیونلیتر به مرز 73میلیونلیتر در روز برسد.
اما این اتفاق نیفتاد و تولید بنزین از سطح 44میلیونو700هزارلیتر بالاتر نرفت.
یعنی بهجای افزایش 32میلیونلیتری؛ فقط حدود 4/5 میلیونلیتر محقق شد (به تفاوت اعداد دقت کنید).
اوضاع در برنامه پنجم هم چندان وضع بهتری ندارند.
طبق برنامه فقط در سال اول مقرر بوده که حدود 11درصد از اهداف برنامه محقق شده است.
از نظر نموداری، فرق قابلتوجهی فیمابین اهداف و عملکرد تولید بنزین به چشم میخورد.
از منظر فنی، باید توجه کرد که یکی از شاخصهای مهم در صنعت پالایش نفت، نسبت «تولید و ترکیب فرآوردههای سبکتر» است.
معمولا فرآوردههای سبکتر؛ ارزش اقتصادی و پولی بالاتری دارند و قیمت آنها نیز بیشتر است.
این شاخص یکی از معیارهای نشاندهنده کارآیی پالایشگاههای کشور است.
هرچند که این مهم تابعی از فناوریهای ساخت پالایشگاه است؛ اما در هر حال قانونگذار گوشهچشمی هم به این شاخص داشته است.
احتمالا پیامی برای صنعت نفت است که بتواند با این رهیافت، اقدام به نوسازی و بازسازی و تجهیز صنایع پالایشگاهی کند.
بر اساس برنامه چهارم قرار بوده که نسبت فوق، سهم این فرآوردههای سبک در مقایسه با کل تولیدات پالایشی، هر ساله دچار رشد شود.
در سال 1383 ظاهرا حدود 44درصد از تولیدات پالایشگاه کشور در زمره فرآوردههای «غیرسبک» بوده است. این نسبت باید مدام کمتر میشده؛ بهگونهای که در پایان دولت نهم به مرز 39درصد میرسیده.
اما این نسبت در عمل در مقایسه با سال 83 حتی بدتر شده است!
یعنی در عرض دولت نهم، عملا هیچ توفیقی درخصوص بهبود کارآیی پالایشگاهها در زمینه تولید فرآوردههای مرغوبتر حاصل نیامده است.
این وضعیت در سال اول برنامه پنجم نیز برقرار بوده و «هدف» نسبت به «عملکرد»، حایز یک رقم منفی است.
بنا بر استدلالهای فوق؛ نیازی به اثبات این مهم نیست که کارنامه مدیریت فعلی نفت در این حوزه از صنعت به هیچ روی قابل مقایسه با دوران مهندس زنگنه نخواهد بود.
با همه اینها نباید یک مساله مهم را از نظر دور داشت و آن اینکه تصمیمهای کلان در مورد فرآوردههای نفتی؛ تقریبا از حیطه اختیارات وزارت نفت خارج است و عملا سیاستگذاران دولتی اقدام به اتخاذ تصمیم میکنند و وزارت نفت؛ تبدیل به یک «مجری» شده است.
برای مثال، تصمیمگیران کلان دستور دادهاند که قسمتی از ظرفیت پتروشیمی کشور باید در اختیار تولید بنزین یا ماده اکتانافزا قرار گیرد.
اکنون که صنعت پتروشیمی کشور با تلاش زیاد و با وجود همه سوءمدیریتها؛ درصدد حضور در بازارهای هدف برآمده است؛ آنگاه به یکباره باید قسمتی از «ظرفیت» و بالطبع قسمتی از «بازار» و «مشتریها» و «منابع احتمالی حاصل از فروش و صادرات» خود را فدای تولید بنزین موسوم به خودکفایی کند.
بدیهی مینماید که هیچگاه مدیران صنعت پتروشیمی (حتی مدیران «کارآموز») نیز حاضر به چنین ریسک و تقابلی نبوده و نخواهند بود.
اما در مقابل دستور مقامات بالاتر؛ چارهای جز اطاعت وجود ندارد!
اما اینها همه باعث نمیشود که عملکرد نامطلوب مدیران نفتی را در زمان احمدینژاد نادیده بگیریم.
از یاد نبریم که مدیران کلان صنعت نفت هم در مورد صنایع پالایشی، نگاههای متفاوتی داشتهاند.
برای مثال، همه وزرای نفت، از مزایای «سوآپ» فرآورده یاد کرده و این فعالیت را با قدرت پیش میبردهاند …. اما یکی از وزیران ناموفق اخیر نفت (که اکنون در کسوت نمایندگی مجلس درآمده)؛ به یکباره دستور حذف این فعالیت را صادر کرده و «سوآپ» نفت را «شوآپ» یا show up دانسته
به این خاطر تمامی زحمات کشور را (شامل بازاریابی، تاسیسات مربوطه؛ بهرهمندی از درآمدهای حاصله و…) را بیثمر ساخت.
جالب است که این وزیر پیشین، از بیژن زنگنه درخواست کرده که باید «عذرخواهی» کند!
اما سوال اینجاست که خود او باید از چهکسی بابت «هدردادن این حجم از مزایا و درآمدها و فرصتها و… » معذرتخواهی کند؟