دهنمکی: فیلم «اخراجیها»، «قیصر» زمانه است!
طوسی: بیشتر از کوپنات حرف میزنی.
… اگر «قیصر» تصمیم میگیرد به آن کافهی ساز و ضربی پیش «سهیلا فردوس» برود، تنها چیزی که برایش مهم نیست رقص و بشکن و بالابنداز است. او فقط به قصاص میاندیشد و ستیز با «منصور آبمنگل» تا این آخرین نیروی شر دنیای تراژیک خود را بفرستد آن دنیا… قیصر دوران ما در آن جرقههایی که از آتشچرخان نامزدش اعظم به هوا میپرید، عشق و تمنا و انتقام را با هم میدید… اما این قیصرهای سه میلیاردی یا یک چیزیشان میشود یا حضور فاعلانهشان در یک میزانسن شلوغ و درهم، محلی از اعراب ندارد. این آتراکسیون و شوی «ملی و میهنی»، ناخودآگاه ما را به یاد نمایشنامههای کمدی موزیکال تئاترهای لالهزار در دوران هویت باختگیاش میاندازد که چند دقیقه قبلش «آغاسی»، «دوست دارم لیلی» و «لب کارون» را با سینه تکان دادن و دستمالچرخاندنش میخواند…
پینوشت:
دهنمکی: به من میگویند «مایکل مور»!