عشق و رنج و پراکندهگویی 22 فروردین 1391 ای روزگار… توسط :پویا نعمتاللهی یک دیدگاه از متن یک ترانه: یک شاخه گل سرخ … یک جام شراب… یک آینه قد یار… یک پچپچه آواز… یک شعر نیاز… یک زمزمه خواهش… یک وسوسه باز… پینوشت: ای روزگار غدار… مرتبط: سلطان قلبها ٬ ۲۰ تومن فقط عشقه که میمونه فتح
یک مهتاب در روشنی پگاه… هیچ یار نه در آینه ، نه در نگاه… یک خم شرابِ ناب… یک مست در آغوش خاک هشیار ز هیچستان یار یک وسوسه یک آن… یک حادثه یک جان… رز دختر خود بفروخت در همهمه ی این روزگار غدار [پاسخ] پاسخ
یک مهتاب در روشنی پگاه…
هیچ یار نه در آینه ، نه در نگاه…
یک خم شرابِ ناب…
یک مست در آغوش خاک
هشیار ز هیچستان یار
یک وسوسه
یک آن…
یک حادثه
یک جان…
رز دختر خود بفروخت
در همهمه ی این روزگار غدار
[پاسخ]