چندی پیش آقایی از نیویورک به من تلفن زد. آگهی «مسابقهی بهترین داستان کوتاه کوتاه جهان» را که دانشگاه ایالتی فلوریدا برگزار میکرد دیده بود.
گفت: «آنجا نوشته 250 کلمه. یعنی چی؟ غلط چاپیه؟ فکر کردم شاید منظورتون 2500 کلمه است. 2500 کلمه هم که خیلی کمه باز».
گفتم: «نه. درستش همون 250 کلمهست. این یک جور دعوت به مبارزه است. درست کردن یک دردسر تازه برای داستاننویسها! و به نظر میآد که جواب هم داده. از سال 1986 داریم این مسابقه را برگزار میکنیم و هر سال هزاران اثر به دستمون میرسه».
گفت: «اوه! که اینطور. ممنونم!»
لحناش خالی از گلایه نبود. البته به او حق میدهم. شکل کوچک و غریبست این شکل داستانی که تدابیری داستاننویسانه را میطلبد که هم ریشه در آثار کلاسیک داشته باشد و هم آنقدر غریب نباشد که خواننده آن را پس بزند.
در نگاه اول، سعی در نوشتن یک داستان درستودرمان کمتر از 250 کلمه، مثل این است که از کسی بخواهید در آزمون نامربوطی شرکت کند. انگار از آدم بخواهند منظرهای را روی یک دانه برنج نقاشی کند.
اما داستانهای کهنی هم هستند با قدرت بسیار، که چیزی نیستند جز کوتاهِ کوتاه.
قبل از شکلگیری زبان نوشتاری، «حکایت» وجود داشته. شرحی کوتاه…
«لطیفهها» یکی دیگر از اشکال سنتی داستان خیلی کوتاه هستند…
داستانهای کوتاه با محوریت حیوانات هم به همیناندازه دیرینه دارند…
«مثلها» هم داستانهای کوتاهاند و اغلب با مفاهیمی چندگانه…
پس داستان کوتاهِ کوتاه، شکل داستانیِ کهن و تحسینشدهایست که عمیقاً در روان بشر و تاریخ جوامع بشری ریشه دارد. اما در حال حاضر داستان، به عنوان یک گونه (ژانر) هنری مستقل، شکل خود را پیدا کرده است…
دهه به دهه، داستان کوتاه به قابلیتهای تکنیکی تازهای دست یافت تا بتواند به وضوح و روشنیِ تمام، به عمق مفاهیم مورد نظرش برسد. حالا دیگر کموکیف یک رابطهی انسانی را میشد با عباراتی ساده بیان کرد…
داستان کوتاه از آلنپو، چخوف، گوگول و موپاسان، روند تکاملیاش را طی کرد تا رسید به کافکا، همینگوی، کاترین آن پورتر، فلانری اوکانر و دونالد بارتلمی.
داستان کوتاه با قابلیت در اختیار گرفتن موضوعات گوناگون، اصل قرار دادن تاثیر گذاری، قالب باوقارش و سیالیت امکاناتاش این اجازه را یافت تا نبدیل شود به یک گونهی هنری با زیباییشناسی رو به تکامل خاص خودش.
در این میان، داستان کوتاهِ کوتاه در بافت رسانههای ارتباط جمعی جای خود را حفظ کرد. پیش از آمدن تلویزیون، مجلههای عامهپسند به طور منظم داستان منتشر میکردند…
داستانهای کم حجم و پرشتابی با چرخشهایی نامنتظره، چیزهایی که جان میدادند برای خواندن در مواقع انتظار؛ در مترو، آرایشگاه، مطب… و هر کدام بخشی از ادبیات مستتر در زندگی روزمرهمان…
پس داستان کوتاهِ کوتاه نه چیز بیسابقهای است و نه شکلی از داستاننویسی تماماً تجربهگرا…
در دههی 1960 نویسندگانی همچون راسل ادسون و انریک اندرسون شروع کردند به توشتن داستانهای چند سطری. انگار میخواستند این پرسش را مطرح کنند که «یک داستان کوتاه جقدر میتواند کوتاه باشد که باز هم بشود به آن گفت داستان کوتاه؟»…
مسابقهی «بهترین داستان کوتاهِ کوتاه جهان» به مدت 10 سال از 1986 تا 1996 برگزار شد. در واقع طرح این پرسش بود در قالب ایجاد یک رقابت در افراطیترین حالت ممکن.
افراطی از این جهت که حداکثر حجم تعیینشده 250 کلمه بود. محدودیتی که نه ناشی از سختگیریست و نه سلیقهای…
روی یک برگ کاغذ، چه میتوان کرد در قالب یکی از کهنترین شیوههای روایی….
برگرفته از مقدمهی کتاب «خرده داستانها؛ بهترین داستانهای کوتاهِ کوتاه آمریکا»
به انتخاب و ترجمهی سارا طهرانیان و پژمان طهرانیان.
انتشارات «مان کتاب»