همیشه مقارن مقاطع انتخاباتی، شیوهی نگاه عموم مردم نسبت به وقایع اطرافشان دستخوش تغییر میشود.
عموماً نقطهنظرات هم جلوهی عمیقتری پیدا میکند… انگار همه منتظرند تا این «مقطع حساس» برسد و به خود اجازهی تفکر منطقیتر و عقلانیتری هم بدهند.
چه خوب بود که مردم ما در همهی مقاطع زندگی اجتماعیشان به این شکل از «نگاه غیرسنتی» میرسیدند….
خب! این روزها همه از بحث «اقلیت» و «اکثریت» حرف میزنند…. اینکه اساساً «اقلیت» و «اکثریت» فوق، واحد چه خصوصیاتی هستند، واقعاً در تخصص من نیست. اما آنچه که تقریباً همه بر آن متفقالقول هستند این است که «ما» بهمصداق همان «اکثریت» هستیم.
دوست خوبمان مسعود پیوسته، سعی کرده به این گفتمان با کمال اختصار نگاهی بیندازد.
مسعود به این نکته اشاره دارد که بیشتر مردم همواره بر رابطهی بین «احساس اقلیت داشتن» و «تداوم وضع موجود» تاکید میکنند.
یعنی یکجورهایی میتوان شواهدی دال بر ارتباط بین «رابطهی اکثریت بودن» و «اجتناب ناپذیر بودن تغییر» پیدا کرد.
در این رابطه، برخی معتقدند که نباید فریب ظواهر جامعه را خورد؛ بدین معنی که «ما» ظاهراً «اکثریت» نیستیم!
چرا که در هر جامعهای، قاعدتاً اگر تفکری واجد «اکثریت» باشد؛ آنگاه در هر شرایطی (حتی امنیتیترین وجه آن)، حتماً تغییر ایجاد خواهد شد!
مسعود پیوسته، معتقد است که شدت خستگی و کِش آمدن وضع موجود، لاجرم نمیتواند نتیجهی فوق را به همراه داشته باشد.
از نظر مسعود، واقعیت امروز جامعهی ایرانی؛ چیز دیگری است.
بدین معنی که «آگاهی» هست، اما «کنش» نیست.
یعنی ما، با «اکثریتی منفعل و خسته» مواجه هستیم که شاید «ترس» و «رودربایستی» موجب این رخوت و بیخیالی تعمدی جامعه ایرانی شده.
اگر بخشهایی از جامعه قرار بوده که هنوز تردید داشته باشد… حالا دیگر نمیتوان چنین ادعایی را از هیچکدام از بخشهای جامعهی امروزمان مسموع دانست.
باید اعتراف کرد که اکنون دیگر به شکل تمام و کمال، مواضع افراد و گروههای ذینفوذ، کاملاً «رو» شده و بالطبع، جامعه هم پیام قاطع و توأم با اقتدار را دریافت کرده و فقط «این پا و اون پا» میکنه و بهخاطر ملاحظات موجود، به تعبیر مسعود پیوسته؛ شاید همینجا قفل کرده.
نمیدانم واقعاً این تشبیهها و اظهارنظرها تا جه اندازه درست است… واقعاً نمیدانم….