یادداشتی از من است که در نشریهی «تازههای انرژی» مورخ دی ماه 1387 منتشر شده و چون سایت این نشریه فعال نیست، لذا مطلب را در همینجا بخوانید.
============================
اعتراض فکورانهی سردبیر محترم نشریهی «گسترهی انرژی» و طرح این سؤال بسیار مهم که «چرا با وجود تجربهی یکصد سالهی صنعت نفت ایران، هنوز شاهد پیدایش تحلیلگر نفتی مستقل در سطح مطبوعات کشور نبودهایم؟» را، باید از جمله موضوعات مغفول در حوزهی مدیریت رسانههای جمعی محسوب کنیم.
هرچند در وهلهی اول به نظر میرسد که پاسخ این سؤال را میبایستی درذهنیت و نوع نگرش قاطبهی روزنامهنگاران و خبرنگاران حوزهی اقتصادی و خصوصا انرژی جستجو کرد، ولی واقعیت این است که این وضعیت، لامحاله محصول عملکرد خود وزرات نفت و اختصاصا تعامل روابطعمومی آن وزارتخانه با مطبوعات است.
من شخصا نمیتوانم و نمیخواهم دیدگاه سردبیر محترم این نشریه را در خصوص موضوع فوقالذکر بدانم –چرا که امری کاملا انتزاعی و تجربی است-، ولی مایلم از این فرصت و طرح موضوع جالب ایشان استفاده کرده و نگاهی آسیبشناسانه به فرآیند پرورش ژورنالیستهای نفتی وطنی داشته باشم.
به لحاظ عرف متداول و معمول همهی نشریات، محتویات این یادداشت صرفا نظر شخصی نگارنده است و چاپ آن به معنی قبول و پذیرش منویات آن توسط «گسترهی انرژی» نیست.
به نظر میرسد برای ریشهیابی این مشکل، باید به چند سال قبل برگردیم.
تا چند سال قبل، اساسا صفحهی خاصی در روزنامهها با عنوان «صفحهی نفت و انرژی» وجود نداشت. در واقع، کلیهی اخبار و مطالب مرتبط با حوزهی نفت، همگی در همان صفحه (یا صفحات) اقتصادی جای میگرفت. از این رو تحولات حوزهی نفت، اهمیتی مانند تغییرات قیمت اقلام صیفی و جالیزی داشت! این چنین وضعیتی به هیج روی برای کشوری که تا این اندازه از تحولات حوزهی نفت متاثر بوده و نقش اول اقتصادش را همانا نفت بازی می کرده، زیبنده نبود. پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات و تغییر و تحولات در وزارت نفت و خصوصا مدیریت روابطعمومی این وزارتخانه، فکر ایجاد «صفحهی انرژی» در روزنامهها قوت گرفت. هرچند در ابتدا و فینفسه، این ایده نشان از تفکر بدیع و هوشمندانهای داشت (و چه بسا میتوانست حوزهی ژورنالیسم نفتی را قوت بخشیده و روزنامهنگاران این رشته را به قوام سایر حوزههای روزنامهنگاری رسانده و این قشر را با حمایتهای منطقی در این جرگه به انسجام تحلیلگرانه برساند)، ولی متاسفانه هرگز چنین نشد و این ایده هم به مانند بسیاری از ایدههای دیگر، وارد چرخهی سیر قهقهرایی گردید و اکنون که…
و اکنون که این سطور قلمی میشود، حتی سردبیران روزنامههای اقتصادی هم از مضمضهی آن، حس خوبی ندارند.
مدیریت روابطعمومی وزارت نفت در آن زمان، توافقاتی را با گردانندگان روزنامهها به عمل آورده و آنان را مجاب به راهاندازی صفحهی نفت و انرژی نمودند. اما بدیهی است اولین سؤالی که مطرح میشود این است که مطالب این صفحه باید از چه منبعی تغذیه گردد؛ چرا که همانگونه که اشاره کردیم، تا آن زمان عملا خبرنگاران و روزنامهنگارانی که به طور تخصصی با ژورنالیسم نفتی آشنایی داشته باشند، وجود نداشت.
البته روابطعمومی وزارت نفت، قبلا فکر این جای قضیه را هم کرده بود و این فکر چیزی نبود جز راهاندازی سایت «شبکهی اطلاعرسانی نفت و انرژی» یا همان «شانا».
به طور موازی، مدیریت روابطعمومی وزارت نفت طی توافقاتی با روزنامهها، مقرر کرده بود که هر روزنامه میبایستی تخفیفهای سنگینی در نرخ درج آگهی خود برای شرکتهای تحت پوشش آن وزارتخانه قائل شود (این تخفیفات حتی تا مرز 70 درصد هم بالغ میشد) که در بادی امر، حکم همان « نشان دادن در باغ سبز» را داشت.
تا اینجای کار که همهچیز درست بود. یک سایت اینترنتی برای تغذیهی صفحات انرژی و یک روزنامه با آرزوی بلعیدن آگهیهای وزارت نفت. در این میان بازندهی اصلی همان ژورنالیسم نفتی بود.
به دلیل وابستگی شانا به وزارت نفت، کاملا مشخص است که این سایت، صرفا بیانگر منویات وزارت نفت باشد و بنابراین تمامی روزنامههایی که برای پر کردن صفحهی انرژی خود به این سایت اتکا داشتند هم به طور غیر مستقیم به عنوان نسخههای مشابه «شانا» درآمده بودند. در این وضعیت و در حالی که هیچ نشانهای از نقد و تدقیق در خصوص سیاستهای وزارت نفت در سایت شانا به چشم نمیخورد (و قرار هم نبود که این سایت به چنین مقولاتی بپردازد)، بدیهی است که در روزنامههای «وابسته به شانا» هم خبری از نقد و انتقاد و پرسشگری در بین نبود. هرچه بود صرفا تایید و تعریف و تمجید بود و بس.
بدین ترتیب، عملا و به سادگی، بساط نقد و انتقاد در حوزههای مرتبط با عملکرد و سیاستهای نفت هم از روزنامههای مهم کشور برچیده شد.
نزول منزلت خبرنگاران و روزنامهنگاران نفتی به جایی رسید که اگر مثلا در یک روز کاری، خبرنگار و مسئول صفحهی نفت امکان حضور در روزنامه را پیدا نمیکرد، به راحتی شخص دیگری از یک سرویس دیگر روزنامه با ورود به سایت شانا و استخراج چند خبر و یادداشت و گزارش، عملا صفحهی انرژی را آماده میکرد و به سر کار خود در سرویس مربوطه بر میگشت (و این صحنهای بود که نگارنده در چندین روزنامه شاهد وقوعاش بوده است).
اما همیشه در به همین پاشنه نچرخید. با گذشت زمان، روزنامهها به تدریج به این نتیجه رسیدنمد که گردش منابع درآمدی آنان از محل آگهیهای وزارت نفت (با احتساب تخفیفهای بالا)، چندان هم دندانگیر نیست. جالب آنکه مجموعهی مدیریت مزبور در روابطعمومی وزارت نفت، راسا نسبت به اعطای آگهی در روزنامهها اعمال سلیقه داشت. به عبارت دیگر، آن مدیریت از ابزار آگهی برای کنترل مطالب منتشره در حوزهی نفت استفاده میکرد. به نظر میرسد ملاک آنها برای واگذاری آگهی، همانا استفادهی بیشتر و بیشتر از مطالب مندرج در «شانا» بوده و حتی گزارشهای مفصلی هم به طور هفتگی و ماهیانه در این ارتباط تهیه میشد.
یکی دیگر از تبعات نامطلوب این وضعیت آن است که با تشدید وابستگی تامهی روزنامهها به «شانا»، عملا همهی روزنامهها میبایستی به مطالبی بپردازند که جهتگیریهای آن توسط شانا تعیین شده است. تعامل یکسویه و اینچنینی به هیچ عنوان قادر نیست که ژورنالیستهای قاهری را در دامان خود بپروراند.
متاسفانه ناآشنایی با زبان انگلیسی در نزد قاطبهی روزنامهنگاران و خبرنگاران نفتی را هم باید به این مجموعه اضافه کرد که باز هم عاملی در راستای تضعیف بدنهی ژورنالیسم نفتی به شمار میرود.
البته هماکنون اوضاع تا حدودی تغییر کرده است. سایت «شانا» به خاطر عدم استفاده از نیروهای کارآمد و مؤثر، تا حدود زیادی به حاشیه رانده شده و سهم استفادهی روزنامههای مؤثر و مجلات تخصصی هم از این سایت، دچار کاهش چشمگیری شده است (مگر در موارد خاصی مانند اخبار دستاول مختص به وزارت نفت و یا برخی مصاحبهها و امثالهم…).
به طور مشابه، پراکندهگوییهایی که در شانا به چشم میخورد و همچنین بیدقتی مفرط در تنظیم خبرها (و خصوصا آمارهایی که توسط مسئولان وزارت نفت اعلام میشود که بعضا بسیار متناقض هم هستند) و از همه مهمتر خالی شدن سایت از محتوای تحلیلی عمیق و ریشهای، باعث گردیده که این «ویترین وزارت نفت» هماکنون از دوران اوج خود فاصله بگیرد.
در حال حاضر دو دسته تحلیلگر نفتی داریم.
دستهی اول، همان کارشناسان وابسته به وزارت نفت هستند که البته باز هم نمیتوان از آنان انتظار نقد مؤثر و جانانهای داشت. عمدهی این کارشناسان ترجیح میدهند عمدتا در حوزههای بینالملل مسائل نفتی اظهارنظر کرده و تا حد امکان از ورود به موضوعات چالشبرانگیز خودداری کنند و حتی در مصاحبهها هم عمدتا به اظهارات دوپهلو و مبهم بسنده میکنند.
دستهی دوم هم اساتید علوم اقتصادی هستند که البته به ندرت شاهد حضور فعال آنان در حوزههای روزنامهای هستیم. سهم این گروه هم چیزی جز مصاحبههای گاهوبیگاه و احیانا یادداشتهای پراکنده نیست.
به غیر از این دو دسته، دستهی مستقل سومی نیز وجود دارد که البته تعداد بسیار اندکی از مجموعهی فعالان مطبوعاتی حوزهی نفت، شامل میشود.
بیشتر فعالان مطبوعاتی این حوزه را باید خبرنگارانی تلقی کرد که حداکثر مهارت آنان، صرفا کسب مهارتهای مصاحبه با مسئولان نفت بوده و غافلگیری و به زحمتانداختن این مقامات را در زمرهی افتخارات خود میدانند.
با نگاهی به صفحات اقتصادی بیشتر روزنامهها به خوبی مشخص میشود که عمدهی این فعالین، از ارائهی تحلیلهای فنی و عمیق نفتی به دور بوده و فقط با تنظیم گزارشهای تحلیلی (ونه مقالات تحلیلی)، به پوشش موضوعات نفتی میپردازند. بدیهی خواهد بود که در این میان، امکان بروز حب و بغضها به فراخور آبشخور هرکدام از این همکاران وجود دارد که در هر حال باعث شکاف تحلیلی- محتوایی مطالب منتشره در روزنامهها میشود.
در این میان نباید از نظر دور داشت که مشکل اصلی، همان عدم تربیت ژورنالیستهای حرفهای در حوزهی نفت است.
در پایان امیدوارم که مدیریت همین نشریهی «گسترهی انرژی» همچنان باب این گفتگو را مفتوح نگاه دارد تا امکان بهرهمندی تمامی همکاران محترم و روزنامهنگاران و خبرنگاران حوزهی نفت و انرژی از مباحث مطروحه فراهم گردد.