همین چند روز پیش بود که خانم فهیمه رحیمی فوت کردند.
فکر کنم نیازی نیست که بخواهم ایشان را معرفی کنم.
بعد از مرگ خانم رحیمی، نگاهی به وب انداختم تا ببینم که نویسندگان و کارشناسان ادبی چه حرفهایی در مورد ایشان و آثارشان گفتهاند ….
جالب است که نقطهنظرات بهشدت متفاوت بود و من فقط سه نمونه از این اظهارنظرها را در همینجا منتشر میکنم …
1 – نظرات یک نویسنده و منتقد ادبی:
این مرگ عجب معجزهی غریبی ست. در طرفه العینی در فضای مطهر فیس بوک، به فهیمه رحیمی مرحوم؛ تقدسی ویرجینیا وولفی میبخشد!
واکنشهای معروف پس از مرگ هم جالب است …..
وقتی این نویسنده زنده بود همه از اسمش به عنوان فحش استفاده می کردند حالا همه مدعی اند با خواندن کتابهای او نویسنده و خوانندهی حرفهای شده اند و حق بزرگی بر گردن همه دارند.
خب وقتی زنده بود به خودش می گفتید تا انرژی مضاعفی برای مبارزه با سرطان پیدا کند.
امان از فراموشی و جنازه پرستی! بله پدر جان!
2 – نظرات یک نویسنده و کارشناس ادبی:
فهمیه رحیمی آنقدر طرفدار دارد كه بعد از درگذشتش فیسبوك پر شود از خاطرات خواندن كتابهایش، دوستان نگران نباشند.
در این ده سالی كه به طور جدی كتاب میخوانم و مینویسم بیشتر از هر نویسندهای اسم خانم رحیمی را شنیدهام و بیشتر از هر كسی اسم كتابهای او را روی شیشههای كتابفروشیها دیدهام …. پس نگران نباشید.
ولی یادتان باشد كه امثال كاظم تینا حتا بعد از خودكشی هم گمنام ماندند و ماندهاند و به جرأت میتوانم بگویم حتا نویسندهجماعت هم چندان با آثار او آشنا نیستند.
بالاخره هر كسی روزی خواهد مرد و اگر این كس نویسنده باشد بعد از مرگش چیزی كه اهمیت پیدا میكند آثار اوست؛
سوال اینجاست كه آثار خانم رحیمی – حالا بعد از فوت ایشان – تا كی میتواند اسم او را زنده نگه دارد؟
برای مخاطب ادبیات داستانی كه با شخصیت خانم رحیمی آشنا نیست تنها و تنها آثار او مهم است و تاریخ ادبیات نشان داده آثاری از این دست – عامهپسندها – بعد از یك دوره فراموش میشوند.
3 – نظرات یک کارشناس ادبی:
فهیمه رحیمی را، مثل بسیاری از کتابخوانهای دیگر، در سالهای نوجوانی کشف کردم.
در همان سالها خیلی از نوشتههایاش را خواندم: «زخمخوردهگان تقدیر،» «سالهایی که بی تو گذشت،» «روزهای سرد برفی،» «پاییز را فراموش کن،» «بازگشت به خوشبختی،» «ابلیس کوچک،» «هنگامه،» و … از همه بیشتر، «بانوی جنگل» را دوست داشتم و «پنجره» و «اتوبوس.»
زمان گذشت و من کمکم بیشتر غرق ادبیات جدی شدم ….. مدتها کتابهای رحیمی را در کنار آثار نویسندههای بزرگ در کتابخانهام تحمل کردم، اما بالاخره طاقتام طاق شد.
سال آخر دبیرستان بودم که یک روز هر چه کتاب عامهپسند داشتم، ازجمله کتابهای فهیمه رحیمی، را برداشتم و بردم به یکی از دوستان کتابفروش دادم، به ثمن بخس؛
فقط میخواستم از شر آن کتابها خلاص شوم …. فکر میکردم کتابخانهای که پای جویس و فاکنر و سلینجر و مارکز به آن باز شده دیگر جای آثار فهیمه رحیمی و نسرین ثامنی و مریم جعفری و … نیست.
مدتهاست که میدانم اشتباه کردم …. نه عامهپسندخوانی در سالهای نوجوانی مایهی ننگ بود و نه بودن کتابهای رحیمی و امثال رحیمی در کتابخانه.
رحیمی پارهای از ادبیات ایران بود ….. پارهای که نه میتوان نادیدهاش گرفت و نه میتوان بیارزشاش دانست.
هر چه نباشد، دهها هزار ایرانی با کتابهای او کتابخوان شدند و شاید آثار او بیشتر از آثار هر داستاننویس فارسیزبان دیگر خوانده شده باشد.
گو اینکه سلیقهی من اکنون زمین تا آسمان با نوع ادبیاتی که او خلق میکرد تفاوت دارد، باز هم نمیخواهم به انکار او برخیزم.
او در ژانری که مینوشت بینظیر بود و شایستهی احترام. نوجوانی خیلیهامان با کتابهای او گذشت. یادش گرامی.
===================
پینوشت:
در متن، به مرحوم کاظم تینا اشاره شد. بد نیست نگاهی به زندگی و آثار او هم بیندازیم. در اینجا
من هم كتاب پنجره، ابليس كوچك و كوچه باغهاي عشق رو از اين نويسنده توي سيزده-چهارده سالگي خوندم … توي اون سالها از ر.اعتمادي و نسرين ثامني هم چند اثري خوندم كه با تموم شدن اون روزها اون كتابها هم براي من تموم شدند.
[پاسخ]