یادداشت امروز من در روزنامهی اعتماد، به موضوع بررسی جایگاه کشور در صنعت LNG اختصاص دارد.
این یادداشت را در ادامه بخوانید یا مستقیماً از لینک روزنامه در اینجا:
############################
طی دو ماههی اخیر، موضوع الانجی در محافل نفتی بینالمللی به طرز بیسابقهای مورد توجه قرار گرفته است.
اخبار رسیده حاکی است که رشد تقاضای ال ن جی در فصل زمستان امسال به افزایش حدود 40 درصدی قیمت ها از اواسط اکتبر گذشته کمک و قیمت ها را به سطوح بالای 18 دلار برای هر یک میلیون بی تی یو در سال 2012 نزدیک کرد.
وزیر انرژی ترکیه اظهار داشته که کشورش با قطر بر سر ساخت یک پایانه «الانجی»، گاز طبیعی مایع، در ساحل دریای اژه، مذاکره خواهد کرد. مدیرعامل شرکت گاز قطر (که رقیب دیرینهی گازی ایران است)، اعلام کرده که این شرکت به دلیل تولید ال ان جی با حد اکثر توان به دنبال مشتریان جدید در سراسر جهان است.
در کشورمان نیز، مدیرعامل شرکت نفت فلات قاره ایران میزان پیشرفت طرح ان جی ال خارک در بخش خشکی و دریا را معادل بالای 50 درصد دانست و زمان بهره برداری از آن را پایان سال 92 پیش بینی کرد.
وزیر نفت هم با تاکید بر راهاندازی این طرح و صنایع پاییندستی آن در «کمترین زمان ممکن»، از رایزنی برای تسریع در اختصاص منابع مالی به طرح ان جی ال خارک خبر داد و اظهار امیدواری کرد که با تخصیص به موقع منابع مالی بزرگترین طرح جمع آوری گازهای همراه نفت در خلیج فارس در زمان کوتاهی به بهره برداری برسد.
وزیر نفت شخصاً دستور داده تا دو شرکت معظم «نفت فلات قاره ایران» و «ملی صنایع پتروشیمی» هم در راستای تخصیص بخشی از تولیدات ان جی ال خارک به پتروشیمی خارک هماهنگ شده؛ چرا که از نظر وی میبایستی طرح توسعه پتروشیمی خارک هماهنگ و همگام با طرح ان جی ال ساخته و راه اندازی شود تا تولیدات این طرح بدون متقاضی نماند.
این دو خبر در کنار سایر اخبار مرتبط با حوزههای تصمیمگیر در بخش ال ان جی، اساساً مایهی خوشنودی ناظران و تحلیلگران نفتی است. به نظر میرسد بالاخره LNG در فرآیند تصمیمسازی مقامات نفتی جای خود را باز کرده است.
اما اهمیت مقولهی ال ان جی در کجاست که وزیر نفت راساً دستور «هماهنگی» صادر میکند؟
بیتردید بازار LNG در آینده، رو به رشد و ازدیاد تقاضا دارد. گفته میشود هم اکنون ۱۰ درصد از سبد گازی دنیا در اختیار LNG است که این رقم تا سال ۲۰۳۰ به ۵۰ درصد افزایش خواهد یافت. بعضی آمارها گواه آن است که نرخ رشد تقاضای LNG تقریبا دوبرابر نرخ رشد گاز طبیعی است.
البته شرکتهای نفتی رفتار عجیبی از خود نشان دادهاند. به طوری که به جای افزایش ظرفیت تولید، اقدام به افزایش ظرفیت واردات کردهاند.
مطابق یکی از گزارشها ظرفیت «مایعسازی دوباره» از میزان حدود ۳۵۵ میلیون تن در سال ۲۰۰۵ به مرز ۹۳۷ میلیون در سال ۲۰۱۵ خواهد رسید. هفت سال قبل فقط حدود ۱۴ کشور بودند که ال ان جی را وارد میکردند اما در سال گذشته این تعداد به ۲۱ کشور رسیده است.
همین افزایش را میتوان بهعنوان نقطهی قوت کشور در بهرهبرداری از این بازار حجیم تلقی کرد و بایستی تمام تلاش را برای تسهیل تجارت و فراهم آوردن شرایط توسعه بازار به نفع خود به کار ببریم.
وزیر نفت ابراز امیدواری کرده که با راه اندازی نخستین پروژه ایران در حوزهی LNG و پس از آن راهاندازی پروژههای دیگر، کشور با یک ابزار کارآمدی دیگر در کنار همهی ابزارهای موجود در بازارهای جهانی، توانمندتر و تاثیرگذارتر از گذشته در بخش انرژی نقش ایفا کنیم.
اما در این «ایفای نقش»، موضوع به همین سادگی هم نیست.
ابتدا اینکه در تجارتLNG عموماً با هدف بهحداقلرساندن ریسک تامینمالی، از قراردادهای بلندمدت بین عرضهکنندگان و خریداران یاد میشود. این مورد را باید یک تفاوت مهم بین صنعت گاز و صنعت نفت دانست. (در صنعت نفت، تولیدکنندگان راسا بدون الزام به حضور خریداران (که در قالب قراردادها وارد معامله شوند)، میتوانند اقدام به توسعهی حوزه کرده و سپس نفت تولیدی را به بازار عرضه کنند.
اما در صنعت LNG ، هیچکدام از دو گروه مصرفکنندگان یا تولیدکنندگان قدر نیستند اتکای چندانی روی خرید یا فروش احجام عمده از این فرآورده داشته باشند مگر آنکه قراردادهای بلندمدتی در کار باشد).
گفته میشود در حال حاضر انعقاد قراردادهای طویلالمدت میان تولیدکننده ومصرفکننده به یکی از الزامات تجارت LNG تبدیل شده و صحبت از بازههای زمانی ۲۰ تا ۲۵ سال است.
دیگر اینکه ذخایر کشفشدهی گازی نوعا با قطبهای مصرف فاصلهی زیادی دارند و در مراحل بعد، این گاز باید به طرق مختلف به تاسیسات فرآوری منتقل شده تا برای حمل شدن به مایع تبدیل شوند. حملونقل گاز برای مصرف، مستلزم سرمایهگذاریهای سنگینی بوده و زیرساختهای پیچیده و فنی خاص خود را میطلبد.
همچنین باید تاسیسات بزرگی ایجاد شود که از مراحل اکتشاف و توسعه و مایعسازی و حمل و تبدیل مجدد به گاز هم با یکدیگر و در کنار هم قرار داشته باشند.
گفته شده که انتقال گاز طبیعی تا چهار هزار کیلومتر مقرون به صرفه است؛ اما انتقال گاز طبیعی مایع در فواصل طولانیتر نیز صرفه اقتصادی دارد.
به طور کلی در پروژههای LNG مواردی نظیر پیوستگی بخشهای بالادستی و میاندستی و اطمینان از تامین بههنگام خوراک و نیز اطمینان سرمایهگذاران از امنیت استمرار عرضه بسیار بااهمیت است.
از سوی دیگر، بهنظر میآید محیط سرمایهگذاری در صنعت LNG دارای ریسک سیاسی سنگین (مضاف بر سایر انواع ریسکها) است که از این حیث، عرضهی بلندمدت و مستمر این محصول را امری پرخطر جلوه میدهد.
کشوری مانند ایران که حضور در عرصهی تجارت و عرضهی LNG را در دستور کار قرار داده، لاجرم باید به اشکال گوناگون (مانند ارائهی رژیمهای حقوقی و مالی دقیق و منعطف، تا حد ممکن به شفافیت و تسهیل امور اقدام نماید).
مورد دیگر این است باید ساختارهای بازاریابی و شناخت دقیق بازارهای هدف (با لحاظنمودن تولیدکنندگان رقیب و اولویتهای موجود) مشخص و تببین گرد.
برخی کارشناسان معتقدند این مورد یکی از سختترین فرآیندها است. مثلا آیا باید صرفاً بازار را در قالب رقابتی تعریف کنند (با هدف فراهمسازی بهرهمندی از تمامی نیروهای بازار) و یا اینکه بخشهای جانبی مانند حملونقل آن را رقابتی تعیین کنند. (میدانیم هزینههای حملونقل، راساً فاکتور تعیینکنندهای در بهای تمامشدهی عرضهی LNG محسوب میشود.)
و یا اینکه آیا تولیدکنندهای مانند ایران، فقط به فکر افزایش ظرفیت خود است و مشکلات حملونقل در اولویتهای بعدی مطرح است؟ بنابراین لزوم طرح این سوالات و نیل به یک قالب و ترکیب مناسب برای حضور در بازار، بسیار لازم است. بازاری که چهبسا نیازمند دخالتهای ساختاری هم باشد؛ چرا که اگر نیروهای بازار در درازمدت قادر نبودند سرمایهگذاران را به سمت سرمایهگذاری بخشها پایهای دلالت کنند، چه بسا تنظیمکنندگان بازار وارد گود شده و عوامل مرتبط به سوددهی و یا ایجاد رقابت را تنظیم کرده تا زمینههای لازم بهشکل مطلوب حاصل گردد.
شاید این گفتهی وزیر نفت که «نگاه کاسبکارانهی خارجیها، عامل تاخیرطرحهای LNG ایران است»؛ ناظر بر همین مقوله باشد.
میزان ارزش انرژی LNG برحسب نوع تاسیسات و حجم متان و سایر افزودنیها تغییر میکند که این افزودنیها در تاسیسات مختلف دارای درصدهای متفاوتی است. مطابق استانداردها، ارزش حرارتی LNG در هر فوت مکعب معادل حدود ۱۱۰۰ واحد حرارتی بریتانیا ( BTU ) است که هر BTU حدود ۱۰۵۵ ژول انرژی دارد.
اما هر گروه مصرفکننده LNG به این میزان انرژی نیاز ندارد، به همین خاطر هر بارانداز LNG نمیتواند محصول هر نقطهی تولید را پذیرش کند. در حال حاضر که تجارت LNG در حال رشد بوده، این لزوم استانداردسازی اهمیت وافری در تعیین سهم بازار کشور دارد (خصوصاً استانداردهای حمل).
در پایان این نکته نیز حائز اهمیت است که بازار جهانی این فرآورده مانند سایر بازارها، متاثر از از چرخههای رونق و رکود بوده، مخصوصا در شرایطی که تاثیرات بلندمدت قیمتها به صورت یک متغیر غیرقابل کنترل تبدیل شده است و سرمایهگذاران این عرصه ناگزیر از مخارج سرمایهای سنگینی هستند.
جالب است
[پاسخ]