غزل عاشقانهای از خانم مژگان عباسلو (شاعر و پزشک) را با هم بخوانیم:
امشب كسي به سيب دلم ناخنك زدهست
بر زخمهاي كهنهي قلبم نمك زدهست
اين غم نميرود به خدا از دلم، مخواه
خون است اينکه بر جگر ِ من شتك زدهست
قصدم گلايه نيست، خودت جاي من، ببين
ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلك زدهست!
امروز هم گذشت و دلت ميهمان نشد
بر سفرهاي كه نان دعايش كپك زدهست!
هرشب من؛ آن غريبه كه باور نميكند
نامرد روزگار، به او هم كلك زدهست
دارد به باد ميسپرد اين پيام را:
سيب دلم براي تو اي دوست، لك زدهست!
سلام
غزل زیبایی است دوست عزیز. لذت بردم
خوش باشی
[پاسخ]
like
[پاسخ]