«… گاهی این را که برای دوستداشتن هم، باید تلاش کرد را نمیفهمم.
تلاشهای یکطرفه. اینکه دوستداشتن به شکل ناگهانی و غیرقابلکنترلی در یکطرف رشد کند؛ بزرگ شود و دیگری اصلاً بیخبر باشد یا بیتفاوت.
رنجی که باعث رشد خودبهخودی یک طرف؛ و کوچکشدن بیدلیل طرف مقابل میشود. اینجور مواقع هرچه بیشتر میدوم، از او دورتر میشوم و به خیالاش نزدیکتر.
ترس بهاشتراک گذاشتن این احوالات از چیست؟
من از کوچکی عاشق بازی «گردو- شکستم» بودهام.
هر طرف در یک خط مستقیم با گامهای یکسان به سوی هم حرکت میکنند. چیزی که باعث میشود پای یکی زودتر روی پای طرف دیگر برود، جزئیات بیاهمیت بازی هستند. مثل اندازهی متفاوت پاها یا کفشها…»
برگرفته از کتاب «آن گوشهی دنج سمت چپ»؛ نوشتهی آقای «مهدی ربی»
نشر چشمه- 1386
پويا ي گراميام ممنون از اين همه پي گيري ات. كلا اين گونه روحيه ها تو اين برهوت قابل ستايشه و من به نوبه خودم ممنونم ازت. مي داني نوشتن در وورد با فونت توماها و تمام اين حقه ها و بقولي گفتني كلك رشتي ها را امتحان كردم. در مورد استفسار كه اين كلمه منو ياد مسايل ديني و … مي اندازه هم اينكه:همان دقيقههاي اوليه دريافت پيامت به ايشان ميل زدم و منتظر جوابشان هستم. باري… اين پستت خيلي بجا بود. انگار كه بهش نياز داشتم. اين شد كه قبل از نوشتن كامنتم، شناسهي كتاب را نوشتم تا امروز عصر از انقلاب بخرم. فكر كنم عين اين قحطي زده ها مطالعه اش كنم… خلاصه كه گردو… شكستم.
[پاسخ]
تاهوما…
[پاسخ]
سلام. نسخهي آقاي منيري فايده كرد و بيمار حالش رو به بهبود!!! خوشحال ميشم سري بزني. بازم ممنون ازت يه دنيا
[پاسخ]
درود بر شما.اهل شیله پیله نیستم: کتاب مذکور ارزش یک بار خواندن را داشت. بازم ممنون
[پاسخ]