1- از آخرین باری که بر سر خاک مرحوم سپهری رفته بودم، دو سالی میگذرد. سنگ قبری بسیار زننده و به دور از منزلت او بر سر مزارش سنگینی میکرد.
اما این هفته که فرصتی برای زیارتاش بوجود آمد، دیدم که سنگ درخوری را به جای سنگ قبلی کار گذاشتهاند.
2- این هم از وقایع فجیع و کوفتی روزگار ما با این حاکمان است که حتی بر سر مزار یک شاعر، شعرش را سانسور میکنند.
«… نسبم شاید برسد به گیاهی در هند؛ به سفالینهای از خاک سیلک
نسبم شاید؛ به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد…»
در عکس هم قابل مشاهده است که کلمهی «فاحشه» را با حجابی (به نظر مثل یک قطعه چسب نواری کاغذی میماند) پوشاندهاند تا شاید نسب شاعر را حذف کنند.
چه میشود گفت؛ جز افسوس و دریغ
بمیرم برای غربت سهراب
من به شخصه تا به حال بر سر مزار سهراب نرفته ام
ولی در آینده خواهم رفت امیدوارم
برای گلاب گیری هم بودید آنجا؟
[پاسخ]
پویا نعمت الهی پاسخ در تاريخ خرداد 6ام, 1388 6:44:
سلام فرهاد جان.
بیشتر به حال و هوای سهراب بودم که رفتم. البته گلابگیری هم که جای خود.
[پاسخ]
در گلستانه چه بوی علفی می آید!
[پاسخ]
من در این آبادی
پی چیزی می گردم
پی خوابی شاید
پی نوری
ریگی
لبخندی
[پاسخ]
پویا نعمت الهی پاسخ در تاريخ خرداد 6ام, 1388 7:40:
ناشناس عزیزم
با شما موافقم
بگذاريم كه احساس هوايي بخورد. بگذاريم بلوغ، زير هر بوته كه ميخواهد بيتوته كند. بگذاريم غريزه پي بازي برود. كفش ها را بكند، و به دنبال فصول از سر گلها بپرد. بگذاريم كه تنهايي آواز بخواند. چيز بنويسد. به خيابان برود….
[پاسخ]
خيلي خوب بود. حال كردم. بازم از اين سفر بنويس. لازمه! فدا
[پاسخ]
من قطاري ديدم كه سياست ميبرد و چه خالي ميرفت
======
پویا:
ممنون از این یادآوری
و ایصا اینکه
.. من قطاری دیدم که «فقه» میبرد و چه سنگین میرفت!
[پاسخ]
“مصاحبه با اقل يا سبز بني صدري”
“لطفا شلوغ نكنيد”
…
آخرين مطالب انتخاباتي را بخوانيد
[پاسخ]